در قرآن کریم و روایات اهل بیت (علیهم السّلام) به مسئله عید قربان پرداخته شده که در ذیل به آن اشاره می شود:
عید قربان در آیات قرآن کریم:
ماده «قرب» که واژه قربان ریشه در آن دارد، بسیار در قرآن آمده است،[۱] اما کلمه «قربان» در قرآن، دو بار آمده است.[۲] واژه «عید» در قرآن تنها یک بار به کار رفته است: عیسى بن مریم (علیهما السّلام) به خداوند سبحان عرض کرد: «خداوندا! پروردگارا! از آسمان مائدهاى بر ما بفرست! تا براى اول و آخر ما، عیدى باشد، و نشانهاى از تو، و به ما روزى ده که تو بهترین روزى دهندگانى».[۳]
گفتنی است که برخی از کلمات در قرآن آمده که ماده «قرب» در آن نیست، اما در روایات و به دنبال آن در تفاسیر، از آن به روز عید قربان، قربانی و … تعبیر و تفسیر شده است:
الف. مفسران در تفسیر «شاهد» و «مشهود»، سخنان بسیار دارند که بعضى، آنها را تا سى وجه شمردهاند؛ از جمله آن که گفتهاند: شاهد، روز عید قربان و مشهود، روز عرفه است.[۴]
ب. در آیه: «و الشَّفْعِ وَ الْوَتْرِ»،[۵] از جابر از رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) نقل شده: منظور از «الشّفع»، روز عید قربان است و منظور از «الوتر»، روز عرفه، است.[۶]
ج. بعضى درباره آیه «فَصَلِّ لِرَبِّکَ وَ انْحَرْ»،[۷] گفتهاند: معنایش این است که نماز عید قربان بخوان، و شتر هم قربانی کن.[۸]
اکثر مفسران گفتهاند که مراد از صلاه در آیه شریفه « فَصَلِّ لِرَبِّکَ»، نماز عید قربان است و مراد از نحر در «وَ انْحَرْ»، کشتن حیوانى است که از واجبات حج است یا منظور قربانى کردن است که سنت است (و بعضى) گفتهاند که مراد از صلاه، نماز بامداد روز عید قربان است و از نحر، قربانى کردن؛ زیرا که پیغمبر (صلّى اللَّه علیه و آله) در روز عید قربان، اول قربانى مىکرد و بعد از آن نماز بامداد مىگذارد، پس در این آیه خداى تعالى به آن حضرت امر کرد که اول، نماز مذکور را به جاى آور، بعد از آن قربانى کن.[۹]
د. «وَ اللَّیْلِ إِذا یَسْرِ؛[۱۰] و سوگند به شب، هنگامى که (به سوى روشنایى روز) حرکت مىکند».
در این آیه شریفه، اگر الف و لام «اللّیل»؛ به معناى عموم باشد، تمام شبها را شامل مىشود که خود آیتى است از آیات خدا، و پدیدهاى است از پدیدههاى مهم آفرینش، و اگر الف و لام آن، «عهد» باشد، اشاره به شب معینى است، و به تناسب سوگندهاى گذشته، منظور شب عید قربان است که حاجیان از عرفات به «مزدلفه» (مشعر الحرام) رفته و بعد از گذراندن شب در آن وادى مقدس به هنگام طلوع آفتاب به سوى سرزمین «منى» روان مىشوند- این تفسیر در روایاتى که از معصومان (علیهم السّلام) نقل شده نیز آمده است.[۱۱]
عید قربان در روایات
حضرت امام موسى بن جعفر (علیهما السّلام)، از پدرش حضرت امام جعفر صادق (علیه السّلام) روایت کرده که فرمود: على بن ابى طالب (علیه السّلام) مىگوید: خوشش مىآمد از مردى که خود را در طول سال، در چهار شب، ]برای عبادت[، فارغ مىنماید: شب فطر، شب قربان، شب نیمه شعبان، اولین شب از ماه رجب.
بهترین زمان برای بچه دار شدن از نظر اسلام
بهترین زمان برای بچه دار شدن
از نزديكي كردن در شب هاي چهارشنبه و شب اول، وسط و آخر ماه قمري و نيز شب هاي ماه گرفتگي و طوفان هاي شديد پرهيز كنند.
از نظر اسلام بهترین زمان برای بچه دار شدن چه روز و چه ساعتی است؟
از نظر اسلام بهترین زمان برای بارداری و بچه دار شدن کدام روز هفته و چه ساعتی از روز می باشد؟
پاسخ:
از آموزه هاي ديني به دست مي آيد آميزش و همبستري براي بچه دار شدن در زمان هاى ذيل مستحب است:
شب دوشنبه: که در پي آن فرزند حافظ کتاب خدا و راضي به آنچه خداوند برايش مقدر کرده ، مي شود، (1)
شب سه شنبه : که در اثر آن بعد از سعادت اسلام ، شهادت روزي اومي شود ، خداوند او را با مشرکان عذاب نمي کند ، دهانش خوشبو، دلش رحيم و جوانمرد خواهد بود ، زبانش از دروغ ، غيبت وتهمت و پاک باک مي ماند.(2)
شب پنج شنبه : که در پي آن حاکمي از حکما و یا عالمي از علما خواهد شد.(3)
روز پنج شنبه هنگام زوال : که در پي آن شيطان به او نزديک نخواهد شد تا پير گردد و سلامتي دين و دنيا روزي اش خواهد بود.(4)
شب جمعه : که در پي آن بچه خطيب و سخنگو خواهد شد.(4)
روز جمعه موقع عصر : که آن فرزند از دانايان مشهور خواهد شد.(5)
شب جمعه بعد از نماز عشا : اميد است آن فرزند از ابدال ( شبيه به والدين ) باشد.(6)
نيز توصيه شده از نزديكي كردن در شب هاي چهارشنبه و شب اول، وسط و آخر ماه قمري و نيز شب هاي ماه گرفتگي و طوفان هاي شديد پرهيز كنند.
موارد مكروهي نيز وجود دارد كه بهتر است از آن ها پرهيز گردد:
1- جماع در شب و روزي كه ماه و خورشيد گرفته است.
2- هنگام غروب خورشيد.
3- هنگام طلوع فجر تا طلوع آفتاب.
4- شب اول ماه غير از ماه رمضان.
5- در شب آخر ماه.
6- جماع بعد از احتلام در خواب.
7- جماع در اتاقي كه بچهاي وجود داشته باشد.
8- نگاه كردن به عورت زن هنگام جماع.
9- جماع به صورت عريان.
10- جماع رو به قبله و پشت به قبله.
11- جماع بدون وضو يا غسل.
12- هنگامي كه شكم پر است.
13- جماع در جايي كه كودكي باشد كه به آن ها نگاه كند يا سر و صداي آن ها را بشنود، هر چند چيزي متوجه نشود.
14- جماع در فرصت بين اذان و اقامه نماز كه مخصوص اعمال عبادي است.
15- جماع در شب عيد فطر.
16- جماع در شب عيد قربان.
آیا در قرآن کریم شواهدی بر ظهور امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) وجود دارد؟
هرچند نیاز نیست هر موضوع صحیحى با تمام جزئیات وخصوصیاتش در قرآن کریم آمده باشد، زیرا بسیارى از موارد واقعیت دارد ولى وحى الهى به جزئیات متعرض نگشته است.
اما جواب سۆال مذکور مثبت است. آیات بسیارى پیرامون حکومت جهانى امام عصر(علیه السلام) وجود دارد که بزرگان دین در کتابهاى معتبر وگرانبهایشان نقل فرموده اند، از جمله آنها (علامه مجلسى) که در کتاب شریف بحار الانوار بابى را به ذکر آیات قرآن کریم که به قیام امام زمان(علیه السلام) تاویل شده، اختصاص داده است، وما در این جا به چند نمونه اکتفا مى کنیم:
1- (در زبور (حضرت داود) بعد از کتب آسمانى سابق نوشتیم که: زمین را بندگان صالح ما به ارث مى برند). (1) واینان قائم آل محمد ویاران او مى باشند.
2- (خدا فرستاده خود را با هدایت و دین حق فرستاد تا بر همه دین ها غالب شود؛ هرچند مشرکین نخواهند). (2) بنابر روایتى از امام رضا(علیه السلام) نقل شده است، این آیه درباره قائم آل محمد(صلی الله علیه و آله) است، وى امامى است که خداوند او را بر همه کیش ها و آیین ها غالب گرداند.
3- (خداوند به کسانى که از شما ایمان آورده وعمل صالح پیشه ساخته اند، وعده داده که آنها را در زمین نماینده خود گرداند، چنانکه همانند آنها را سابقه خلیفه کرد. و ثابت مى دارد دین آنها را، که براى آنان برگزید، ترس آنها را تبدیل به امن کنیم، و اینان هیچ گاه به من شرک نورزند). (3)
در کتاب (غیبت) شیخ طوسى، روایت شده که این آیه نیز درباره مهدى موعود(عجل الله تعالی فرجه) و یاران او نازل شده است.
4- (ما اراده کرده ایم بر آنان که در زمین زبون گشتند، منت بنهیم و آنها را پیشوایان و وارثان زمین قرار دهیم).(4)
در (غیبت)، شیخ طوسى از امیرالمۆمنین(علیه السلام) روایت مى کند که در تفسیر این آیه فرمود: اینان که در زمین ضعیف گشته اند آل پیغمبرند، که خداوند مهدى آنها را برانگیزد تا آنان را عزیز ودشمنان ایشان را ذلیل گرداند.
5- (بدانید که خداوند، زمین را پس از مردنش زنده مى گرداند، ما آیات خود را براى شما بیان کردیم تا در آن باره تعقل کنید). (5)
در (غیبت)، شیخ طوسى از ابن عباس روایت نموده که در تفسیر این آیه گفت: خداوند زمین مرده را بعد از بیدادگرى اهلش، با ظهور قائم آل محمد اصلاح کند.
علامه مجلسى در همین رابطه 60 آیه از آیات قرآن کریم را با روایات مربوطه ذکر فرموده که علاقه مندان مى توانند به کتاب وى مراجعه نمایند. (6)
آیا در کتب اهل سنت روایاتى پیرامون وجود و ظهور و سیره امام مهدى(عج) است؟
اگرچه عقیده به وجود (مهدى موعود) در بین شیعه امامیه، موج بیشترى داد، وشاید روایات وارده در این موضوع بالغ بر یک هزار حدیث باشد؛ اما بعضى از پژوهندگان مسائل اسلامى، تعداد روایاتى را که از طرق اهل تسنن در این زمینه وارد شده، به دویست حدیث تخمین زده اند.
بارى، هر چند که خفقان عمومى در دوران بنى امیه وبنى عباس ودستهاى مقتدر ومرموز سیاست وقت وتعصبات شدید مذهبى اجاره نمى داد که اخبار مربوط به ولایت وامامت مورد مذاکره وثبت وضبط قرار گیرد، ولى باز هم کتابهاى اصلى اهل سنت از احادیث مربوط به حضرت مهدى(عجل الله تعالی فرجه) خالى نیست که در اینجا به چند نمونه اشاره مى کنیم:
حذیفه گوید: رسول خدا(صلی الله علیه و آله) خطبه مى خواندند که در خلال سخنان از آنچه در آینده به وقوع خواهد پیوست گفته و فرمودند: (اگر از عمر روزگار جز یک روز نمانده باشد، خداوند آن روز را چنان طولانى کند که مردى از فرزندانم، که هم اسم من است، برانگیخته شود. سلمان عرض کرد: اى رسول خدا از کدام فرزندتان خواهد بود؟ حضرت فرمود: از این فرزندم وبا دست مبارک به پشت امام حسین (علیه السلام) زدند).(7)
- و عبد الله بن مسعود گوید: پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) فرمود: (اگر از عمر دنیا جز یک روز باقى نمانده باشد، خداوند متعال آن روز را آنقدر طولانى مى گرداند تا مردى از امتم و اهل بیتم مبعوث شود، نام او نام من است و زمین را پر از عدل و قسط مى کند، چنانکه پیش از آن پر از ظلم وجور بوده است). (8)
- و نیز از همان حضرت روایت کرده اند که فرمود: (مهدى موعود از عترت من و اولاد فاطمه است). (9)
- و ابو سعید خدرى از پیغمبر (صلی الله علیه و آله ) روایت کرده که فرمود: (در آخر الزمان بلاى سختى از جانب سلطان، بر امت من نازل مى شود، بلایى که سخت تر از آن شنیده نشده است، به طورى که زمین فراخ بر آنها تنگ شده پر از جور وستم مى شود. مۆمنین پناهگاه و دادرسى از ظلم و ستم نمى یابند. پس خدا مردى از خانواده مرا مى فرستد تا زمین را پر از عدل وقسط کند، چنانکه از ظلم وجور پر شده است. ساکنین آسمان و زمین، از او راضى خواهند بود. زمین تمام گیاهان خود را برایش مى رویاند، و آسمان بارانش را پى در پى فرو مى فرستد، به طورى که مردگان آرزوى زندگى دوباره مى کنند، هفت سال یا نه سال در بین مردم زندگى مى کند). (10)
- و نیز از آن حضرت روایت شده که فرمود: (مهدى ما پیشانى بلند و باریک بینى است. زمین را پر از عدل و داد مى کند، چنان که از ظلم و بیدادگرى پر شده است، مدت 7 سال حکومت مى کند). (11(
- و نیز ابن عباس از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) روایت کرده است که فرمود: (مهدى(علیه السلام) طاووس اهل بهشت است). (12)
عید فطر
تعیین روز عید فطر
از آنجایی که شرط اعلام ماه شوال با رویت هلال ماه به وقوع میپیوندد. همواره در کشورهای مسلمان، بر حسب موقعیت مکانی آن کشور، رویت هلال ماه اول ماه شوال و روز عید فطر متغیر است به صورتی که ممکن است به طور مثال در عربستان سعودی روز دوشنبه روز عید اعلام شود اما در ایران روز سه شنبه روز عید فطر اعلام شود.
در فقه شیعه
در فقه شیعه ماه نو و تعیین عید فطر از جهت مصداقی جنبه تقلیدی صرف ندارد. از طریق رویت توسط خود شخص یا دو نفر عادل یا بدلیل شیاع یا سی روزه شدن ماه رمضان ثابت می شود. بیشتر مراجع حکم حاکم شرع را نیز در این زمینه ملاک می دانند مگر اینکه فرد مطمئن باشد که حاکم شرع اشتباه کرده است. بیشتر مراجع اثبات ماه نو برای شهرهای هم افق نیز سرایت می دهند. بعضی مراجع رویت هلال را تنها از طریق چشم غیرمسلح ملاک می دانند نه با دوربین و تلسکوپ و بعضی دیگر خیر.
بعضی از مراجع تقلید و علمای شیعه معتقدند تعیین عید فطر بر عهده حاکم شرع است و پیروی از آن [۳][پیوند مرده] بر تمام شیعیان حتی مراجعی که نسبت به آن علم ندارند(رؤیت ماه جدید برای آنها ثابت نشده) لازم است. هر چند اگر فردی مطمئن شود که آن روز آخر ماه رمضان و یا دوم ماه شوال است شرعاً نمیتوان او را از عمل به علم خود بازداشت.[۴]
در ایران
گفتنی است در ایران بطور عمده تعیین عید فطر بر عهده حاکم شرع (علی خامنهای) است و پیروی از آن طبق نظر بعضی مراجع تقلید[۲][پیوند مرده] و علمای شیعه، بر تمام شیعیان حتی مراجعی که نسبت به آن علم ندارند لازم است. ولی برخی از مراجع تقلید خود به اعلام روز فطر اقدام میکنند شایان ذکر است که به علت در اختیار نداشتن رسانه معتبر و فراگیر اکثر مردم به نظر خامنه ای توجه می کنند در صورتی که رسانه معتبری برای هر مرجعی وجود داشته باشد بیشتر مردم به نظر مرجع تقلید خود اقتدا می کنند به همین دلیل اکثر مراجع تقلید اقدام به راه اندازی سامانه اس ام اس و ایمیل کردهاند که اخبار لازم و فوری را به اطلاع مقلدان خود برسانند که البته این مورد هم با مشکلاتی روبرو میشود در سال ۱۳۸۴ مراجع تقلید محمد تقی بهجت و فاضل لنکرانی و یوسف صانعی روز عید فطر را متفاوت با نظر رهبر وقت جمهوری اسلامی ایران، که علت تفاوت اعلام روز عید فطر علما با هم روز قدس بود که جمعه آخر ماه رمضان میباشد سید علی خامنه ای مشخص کرد.[۳][پیوند مرده] هر چند اگر فردی مطمئن شود که آن روز آخر ماه رمضان و یا دوم ماه شوال است شرعاً نمیتوان او را از عمل به علم خود بازداشت.[۴]
در فقه سنی
در کشور عربستان سعودی به عنوان مهمترین کشور سنی مذهب، این وظیفه را شورای عالی قضایی عربستان سعودی که مهمترین مرجع اسلامی و تصمیم گیری است بر عهده دارد. معمولاً سایر کشورهای عربی و اسلامی منطقه نیز با پیروی از روز خاصی که توسط شورای عالی قضایی عربستان سعودی تعیین شده، آن روز را به عنوان روز عید فطر اعلام میکنند. در تمامی کشورهای اسلامی گذشته از نوع حکومت مشخص کردن عید فطر بر مبنای شروع ماه شوال و از همه مهمتر رویت هلال شوال معین میشود.[۵]
آداب و سنن عید فطر
تکبیر
از سنتهای مسلمانان در روز عید فطر، تکبیر است. تکبیر در روز عید فطر، برگرفته از آیهای از قرآن است [۶] و پیش از نماز عید فطر و شروع خطبه، در خانهها و کوچه و بازار خوانده میشود.
-
الله أکبر الله أکبر الله أکبر لا إله إلا الله الله أکبر الله أکبر ولله الحمد الله أکبر کبیراً والحمد لله کثیراً
- الله بزرگ تر است، الله بزرگ تر است، الله بزرگ تر است.
- خداوندی نیست مگر الله
- الله بزرگ تر است. الله بزرگ تر است.
- و ستایش همه از آن الله است.
- الله به راستی بزرگتر است.
- و ستایش بسیار از آن الله است
غسل
در متون اسلامی، توصیه شده است که مسلمانان در روز عید فطر و عید قربان، تن خود را در آب بشویند و غسل کنند. غسل عید، از سنتهای مسلمانان در روز عید است و در آن فرقی بین مردان، زنان و کودکان نیست. برخلاف غسل جمعه، غسل عید میتواند قبل از اذان صبح انجام گیرد. علاوه بر غسل، عطر زدن و مسواک کردن نیز از سنتهای روز عید فطر است.
عید فطر در کشورها و فرهنگها
در مالزی
در مالزی، عید فطر بیشتر به نامهای هری رایا و یا عیدالفطری خوانده میشود. هری رایا در لغت به معنی « روز جشن» است؛ و برای اشاره به عیدهای اسلامی چون عید فطر و عید قربان به کار میرود.
معمولاً در شب پیش از عید فطر، خانوادههای مالایی، به ویژه زنان خانه دار به تهیه غذاها و شیرینیهای سنتی مخصوص این عید میپردازند. از مهمترین این غذاها، رندانگ است که از گوشت گاو و مرغ پخته شده در شیرنارگیل درست میشود. دیگر غذای سنتی مخصوص عید فطر، کتوفات است که از برنج پیچیده شده در برگ خرما تهیه میشود.
در فرهنگ مالزی، شب بیست و هفتم ماه رمضان توجوه لیکور خوانده میشود که به معنی عدد بیست و هفت است. در طی این شب ها، مردم مالزی با روشن کردن شمعها و چراغهای نفتی(که پلیته نامیده میشود) در جلوی خانهها و آذین بندی و چراغانی کردن خیابانها به استقبال عید فطر میروند. این سنت از این باور سنتی مالاییها سرچشمه میگرفت که در شب قدر، فرشتگان و روح القدس در خانههایی که در آن نور وجود دارد، فرو میآیند؛ البته امروزه چنین باوری وجود ندارد و روشن کردن چراغهای نفتی صرفاً جنبه تزیینی دارد.
در طول عید فطر، مرسوم است که مالاییها لباسهای سنتی و محلی را می پوشند؛ لباس سنتی مردان باجوملایو و لباس سنتی زنان باجوکورونگ یا باجوکبایا خوانده میشود. همچنین در بین مردان و زنان مسلمان مالزی مرسوم است که شالهای سنتی موسوم به سونگت را در روزهای عید فطر بر شانههای خود بیندازند.
مسلمانان مالزی عموماً در روز و پس از طلوع آفتاب، در نماز عید فطر شرکت می جویند؛ پس از نماز زیارت اهل قبور مرسوم است. در زمان زیارت قبور، سوره یس از قرآن را می خوانند و برای آرامش روح مردگان دعا میکنند.
در باقی روز، مالاییها به دیدار آشنایان و خویشاوندانشان میروند؛ به بچهها در روز عید فطر مقداری پول داده میشود که دویترایا نام دارد.
در ایام عید فطر، دانشگاهها و مدارس مالزی یک هفته تعطیل است، هرچند ادارات و موسسات دولتی تنها دو روز تعطیل هستند. سابقاً تعطیلی عید فطر، دو هفته بود؛ که به دلیل بعضی مخالفتها به یک هفته کاهش داده شد.
نخست وزیر مالزی هم در روز اول عید فطر معمولاً بارعام میگیرد و مردم میتوانند برای عرض تبریک به خانه او بروند؛ این مراسم در شهر پوتراجایا برگزار میشود.
آتشبازی در شبهای عید فطر مرسوم است؛ البته برای آتش بازی محدودیتهای قانونی وجود دارد، اما مواد آتش بازی به طور غیرقانونی از بازارسیاه خریده میشود؛ با وجود ممنوعیت آتشبازی، این مراسم به ویژه در بین بچههای مالایی از محبوبیت برخوردار است. آتشبازی از روزهای آخر ماه رمضان شروع شده و تا یک هفته پس از پایان ماه رمضان نیز ادامه دارد.
عید فطر در مالزی، تنها یک عید مذهبی و دینی نیست؛ بلکه عید ملی است[نیازمند منبع]و تمام چینیهای مقیم مالزی و پیروان دیگر ادیان نیز در این جشن شرکت می جویند.[نیازمند منبع]
پانویس
پیرامون واژه
شب قدر را به معنی منزلت دانستهاند و بعضی دیگر آن را به معنی تنگی و گرفتاری دانستهاند. برخی نیز قدر را اندازهگیری و تقدیر امور معنی کردهاندوبرخی بخاط قدر دانی از خدا
در پاسخ این سؤال، که چرا این شب، شب قدر نامیده شده، سخن بسیار گفتهاند، از جمله این که:
- شب قدر به این جهت «قدر» نامیده شده، که جمیع مقدرات بندگان در تمام سال در آن شب تعیین میشود، شاهد این معنی در آیات ۳ و ۴ سوره «دخان» است که میفرماید:إِنّا أَنْزَلْناهُ فی لَیْلَة مُبارَکَة إِنّا کُنّا مُنْذِرینَ * فیها یُفْرَقُ کُلُّ أَمْر حَکیم: «ما این کتاب مبین را در شبی پر برکت نازل کردیم، و ما همواره انذار کننده بودهایم * در آن شب که هر امری بر طبق حکمت خداوند تنظیم و تعیین میگردد». این بیان، هماهنگ با روایات متعددی است که میگوید: در آن شب، مقدرات یک سال انسانها تعیین میگردد، و ارزاق و سرآمد عمرها، و امور دیگر، در آن لیله مبارکه، تفریق و تبیین میشود. البته، این امر هیچگونه تضادی با آزادی اراده انسان و مسأله اختیار ندارد، چرا که تقدیر الهی به وسیله فرشتگان بر طبق شایستگیها و لیاقتهای افراد، و میزان ایمان، تقوا، پاکی نیت و اعمال آنها است. یعنی: برای هر کس آن مقدر میکنند که لایق آن است، یا به تعبیر دیگر: زمینههایش از ناحیه خود او فراهم شده، و این نه تنها منافاتی با اختیار ندارد، که تأکیدی بر آن است.
- آن شب را از این جهت شب قدر نامیدهاند که: دارای قدر و شرافت عظیمی است (نظیر آنچه در آیه ۷۴ سوره «حج» آمده است: ما قَدَرُوا اللّه حَقَّ قَدْرِهِ: «آنها قدر خداوند را نشناختند»).
- به خاطر آن است که، قرآن با تمام قدر و منزلتش بر رسول والا قدر، و به وسیله فرشته صاحب قدر نازل گردید.[۶]
پیشینه
حال این سؤال مطرح میشود که آیا شب قدر در امتهای پیشین نیز بوده است؟ میتوان اینگونه پاسخ داد که: ظاهر آیات سوره «قدر»، نشان میدهد: شب قدر مخصوص زمان نزول قرآن و عصر پیامبر اسلام (صلی الله علیه وآله) نیست، بلکه، همه سال تا پایان جهان تکرار میشود. تعبیر به فعل مضارع (تَنَزَّلُ) که دلالت بر استمرار دارد، و همچنین تعبیر به جمله اسمیه «سَلامٌ هِیَ حَتّی مَطْلَعِ الْفَجْرِ» که نشانه دوام است نیز، گواه بر این معنی است. به علاوه، روایات بسیاری که شاید در حدّ تواتر باشد نیز، این معنی را تأیید میکند (این نسبت به آینده). ولی، آیا در امتهای پیشین نیز بوده است، یا نه؟. صریح روایات متعددی این است: این از مواهب الهی بر این امت میباشد، چنان که در حدیثی از پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله) آمده است: «خداوند شب قدر را به امت من بخشیده، و احدی از امتهای پیشین از این موهبت برخوردار نبودند».[۷][۸]
دیدگاه اهل سنت
اهل سنت اعتقاد دارند که طبق حدیث نبوی شب قدر در یکی از ده شب آخر ماه رمضان واقع شده است. اغلب شب بیست و هفتم را شب قدر میدانند و در آن شب به دعا و شبزندهداری میپردازند. مسلمانان سلفی اعتقاد دارند که در شب قدر در تمام روزگار همان شبی بود که قرآن در آن نازل گردید و دیگر تکرار نمیشود.[۹] برخی نیز اظهار داشتهاند که تا زمان زندگی محمد شب قدر در هر سال تکرار میشد اما پس از ارتحال محمد، شب قدر از بین رفتهاست.[۱۰] برخی نیز معتقد بودهاند که شب قدر شبیاست در تمام سال ولی در هر سال شب نامعلومیاست، در سال بعثت در ماه رمضان بوده اما در سالهای دیگر ممکن است در دیگر ماهها باشد.
دیدگاه شیعه
بر اساس حدیث شیعه که از حماد بن عثمان که وی از حسان بن علی از امام ششم شیعیان امام جعفر صادق نقل شدهاست؛ شب قدر تا قیامت باقیاست و در ماه رمضان واقع است.[۱۱] در روایات شیعه آمدهاست که شب قدر یکی از سه شب ۱۹، ۲۱ یا ۲۳ در ماه رمضان است که احتمال شب بیستوسوم بیشتر است. در اصول کافی نیز آمدهاست که تقدیر در شب نوزدهم و ابرام در شب بیست و یکم و امضا در شب بیست و سوم است.[۱۲]
دیدگاه اشخاص
- علی اصغر غروی:در شب قدر قرآن خوانده میشود، شب قدر موقع نزول قرآن و در دسترس قرار دادن لوح محفوظ است. حالا این موقع چه وقت اتفاق میافتد؟ یک نفر ممکن است بیست سال، سی سال زحمت بکشد که به متن و به این قرائت دسترسی پیدا کند و به محضی که برای او این قرائت به اتمام برسد، یعنی به صحت این کتاب ایمان آورد، آن موقع شب قدر او است، حالا میخواهد سر ظهر باشد، میخواهد هر وقتی که میخواهد باشد. آن هنگام که این تاریکی شب تمام شد و تاریکی تبدیل به نور شد، ملائکه و روح در آن شب نازل میشوند، یعنی آنها هم در اختیار انسانند و هم روح انسان و هم روح عالم و هم نیروهای انسان و هم نیروهای عالم، تماماً در اختیار این انسان قرار میگیرند که او را به اینجا برسانند که این قرآن باید بر قلب او نازل بشود، وقتی که قرآن بر قلب انسان نازل شد، آن موقع شب قدر او است. انسان در هر مرحلهای از مراحل عمرش که آن خورشید تابان قرآن را در آن مطلع فجر به قلبش بتاباند که این قلب از آن تاریکی لیل بیرون بیاید و به روشنایی مطلع فجر برسد، به طوری که روح و ملائکه در اختیار او باشند، آن موقع شب قدرش است.[۱۳]
در قرآن
در قرآن درباره شب قدر چنین آمدهاست:
- به راستی که ما آن را در شب قدر فروفرستادیم. و چه تو را به شب قدر آگاه تواند کرد. شب قدر از هزار ماه برتر است. در این شب فرشتگان و روح به اذن پروردگارشان از هر امر فرود میآیند. این شب تا صبحگاه «سلام» است. (سوره قدر آیات ۱ تا ۵)[۱۴]
و نیز در سوره دخان آمدهاست:
- سوگند به کتاب روشنگر. به راستی ما آن را در شبی مبارک فروفرستادیم زیرا که به حقیقت هشداردهنده بودیم. در آن شبی که هر امری با حکمت معین و ممتاز و جدا میگردد. تعیین آن امر البته از سوی ما خواهد بود، که ما رسولان را فرستنده بودیم. و این البته از رحمت و مهربانی پروردگار توست، به راستی او شنونده داناست. (سوره دخان آیات ۱ تا ۶)[۱۵]
اعمال شب قدر
غسل شب قدر
- غسل، از یک سو عبادت است، چون میبایست به ((نیت تقرب و اطاعت خداوند)) انجام شود، و از سوی دیگر نظافت و بهداشت میباشد، چون با شست وشوی بدن، هر مومنی خود را برای حضور در مجامع عمومی و ملاقات سالم و جاذب با اهل ایمان آماده و منظم میگرداند.
احیا و ((شب زنده داری))
همان طور که در سیره پیامبر (ص) و حضرت فاطمه (س) مطالعه کردیم، احیا، بیدار بودن و ((شب هایقدر))را باعبادت سپری نمودن، از تکالیف دیگر در این شبها میباشد. باری، شب زنده داری با عبادت و دعا، وظیفهای برای همه شب های((قدر))است، اما امام حسن عسکری (ع) فرموده: فلا یفوتک احیإ لیله ثلاث و عشرین;(۲۳) اگر نتوانستی در شبهای دیگر احیا داشته باشی، سعی کن احیا و شب زنده داری شب بیست و سوم را از دست ندهی. نکته بسیار مهمی که درباره ((احیا)) باید مورد توجه باشد، این است که، اولا: شب را تاسفیده صبح به عبادت و دعا بگذرانیم; ثانیا: ((به بیداری چشم)) قناعت نکنیم، زیرا آنچه دارای اهمیت فوقالعاده است, ((بیداری دل)) و آگاهی و بصیرتی است که انسان را در محضر الهی و قرآن کریم و فرشتگان آسمانی، مودب و منظم و لایق گرداند.
قرآن بر سر گرفتن
تکلیف دیگر ((شبهای قدر)), قرآن به سرگرفتن است. مومنان روزه گرفته، در ماه خدا و خانه خدا، کتاب خدا را گشوده، به سرگرفته و آن را شفیع خود قرار میدهند. آنها به محتوای قرآن میاندیشند، به آغوش آن پناه میبرند و با قرآن پیوند و پیمان مجدد برقرار مینمایند، تا با معارف نورانی آن، همه زوایای زندگی خویش را نورانی و متعالی گردانند. امام صادق (ع) هم فرموده است: برای شب های((قدر)) قرآن کریم را جلوی خود قرار دهید، آن را بگشایید و بخوانید: ((اللهم انی إسئلک بکتابک المنزل، وما فیه وفیه اسمک الاکبر، وإسمائک الحسنی، وما یخاف ویرجی، إن تجعلنی من عتقائک من النار))
-=خداوند متعال قرآن را برای هدایت مردم بر دنیای انسانها نازل کرد، و در جهت هدایت آنها در این کتاب از هر راه صحیح و مشروعی استفاده نمود یعنی هم از زبان قصه استفاده نمود و هم از ضرب المثلهای قرآن:ضرب المثل و هم از وعده و وعید و هم از انذار و تبشیر و هم به معرفی الگوها پرداخت که ما در این نوشتار نگاهی گذار به الگوهای زنی که اسامی آنها در قرآن آمده خواهیم انداخت. لازم به توضیح است که در قرآن مجید در مورد اشاره به نام زنان دو حالت وجود دارد یک اشاره مستقیم است یعنی اینکه مستقیما نام زنی را برده و در مواردی نیز نام زن برده نشده بلکه از نوع بیان و سیاق کلام فهمیده میشود که اشاره به یک زن بخصوصی است. =-
اشاره مستقیم به نامها
اما در قرآن فقط نام یک زن به صورت آشکار برده شده که آن هم نام حضرت مریم میباشد که علاوه بر اینکه سوره حضرت مریم سوره نوزدهم قرآن به نام مریم، نامگذاری شده در شانزدهمین آیه همین سوره نیز به طور آشکار نام مریم برده شده که ترجمه آن چنین است:« و در این کتاب از مریم یاد کن آنگاه که از کسان خود، در مکان شرقی به کناری شتافت» و البته در آیه 12 سوره تحریم نیز همین نام آمده است.
و بنابه نظر ابن مسکر، کلمه بعل در آیه 125 سوره صافات نیز نام زنی است که او را عبادت می کردند. « آیا بعل را میپرستید و بهترین آفرینندگان را میگذارید؟».
اشاره غیر مستقیم به نامها
- حوا همسر حضرت آدم
سوره نساء آیه یک :« ای مردم از پروردگارتان که شمار را از نفس واحدی آفرید و جفتش <small> (زوجها) </small> را از او آفرید <small> (از جنس او) </small> و .. تقوات پیشه کنید». که زوجها در متن عربی آیه اشاره به حضرت حوا همسر حضرت آدم میباشد.
- زن فرعون
زن فرعون در آیه یازدهم سوره تحریم که اسمش آسیه بوده در این آیه از زبان زن فرعون با زبان دعا چنین بیان میدارد:
« برای کسانی که ایمان آوردهاند خداوند همسر فرعون را مثل آورد هنگامی که گفت پروردگارا پیش خود در بهشت خانهای برایم بساز و مرا از فرعون و کردارش نجات ده و مرا از دست مردم ستمگر برهان».
بلقیس ملکه سباء
در سوره نمل آیه 22 چنین میخوانیم: « من آنجا زنی را یافتم که بر آنها سلطنت میکرد و از هر چیزی به او داده شده بود تختی بزرگ داشت».
که طبق نظر تاریخ این زن همان ملکه قوم سباء بوده بنام بلقیس که در قلمرو بسیار گستردهای در زمان حضرت سلیمان حکمرانی میکرد و پس از دعوت حضرت سلیمان، به یکتاپرستی روی آورد و خود را تسلیم حضرت سلیمان نمود و بر اساس سوره نحل آیه 24 عرضه کرد « خدایا من بخویش ستم کردم و اینک چون سلیمان تسلیم پروردگار جهانیان شدم». "
- مادر موسی
در آیه هفتم سوره قصص:
« و ما وحی کردیم به مادر موسی که او را شیرده و چون بر او بیمناک شدی او را در نیل بینداز و نترس و اندوه مدار که ما او را به تو برمیگردانیم."
چون فرعون با توجه به پیشگویی که منجم کرده بودند که پسری متولد می شود، که تو را از بین می برد فرعون نیز دستور داده بود تا تمام نوزادان را بکشند که آیه فوق با الهام به مادر موسی که بنابه نقلی یوکابد نام داشت فهماند که نترسد و ما پشتیبان تو و فرزند هستیم.
خواهر حضرت موسی
اشاره به خواهر حضرت موسی در آیه یازدهم سوره قصص
« و به خواهر <small>(موسی) </small> گفت از پی او برو پس او را از دور دید در حالیکه آنان متوجه نبودند».
که اشاره به وقتی است که وقتی حضرت موسی را به آب انداختند، دخترش که خواهر حضرت موسی بود گفت دنبال کن موسی را در آب و ببین که عاقبت چه میشود که در انتها در کاخ فرعون، از آب گرفته شد.
دختران حضرت شعیب
دختران حضرت شعیب در آیه بیست و سوم سوره قصص:
« و چون به مدین رسید گروهی از مردم را در آن یافت که <small> (دامهای خود را)</small> آب میدادند و پشت سرشان دو زن را یافت که <small> (گوسفندان خود را)/small> دور میکردند...».
که طبق ادامه آیات و نظر مفسرین اینها دو دختر حضرت شعیب بودند که در ادامه یکی از آنها را حضرت موسی به همسری انتخاب میکند.
مادر حرت مریم و همسر عمران
مادر حرت مریم و همسر عمران در آیه سی و پنجم سوره آل عمران:
« چون زن عمران گفت پروردگارا آنچه در شکم دارم نذر تو کردم تا آزاد شده باشد پس از من بپذیر که تو شنوایی».
که طبق نظر برخی نامش حنه بوده است که نذر کرده بود اگر فرزندی را صاحب شد به معبد وقف کند.
- زن حضرت نوح و زن حضرت لوط
و همچنین زن حضرت نوح و حضرت لوط که این دو زن در آیه دهم سوره تحریم به عنوان الگوئی کافران معرفی شدهاند:
« خدا برای کسانی که کفر ورزیدهاند، زن نوح و زن لوط را مثل آورده، هر دو در نکاح دو بنده از بندگان شایسته ما بودند و به آنها خیانت کردند و کاری از دست <small>(شوهرانشان)</small> آنها در برابر خدا ساخته نبود و گفته شد با داخل شوندگان داخل آتش شوید».
زن ابو لهب
زن ابو لهب در سوره مسد آیه چهارم:
« بزودی در آتشی پرزبانه فرود آید، وزنش در حالی که هیزم کش <small> (دوزخ) </small> است و در گردنش طنابی است از لیف خرما.
و این یکی از پیشگوییهای قرآن است به این معنی که هیچکدام از آنها تا لحظه مرگ ایمان نمیآورند و در جهنم خواهند بود و تاریخ نیز شهادت میدهد که نه ابولهب و نه زنش ابمان نیاوردند و در حالت کفر مردند.
با توجه به این که پرسش از سه بخش تشکیل شده به همان ترتیب، پاسخ آن را ضمن نکاتی بیان می کنیم:
1. با توجه به حکیم بودن خداوند که کارهای عبث و بیهوده انجام نمی دهد، اجمالاً می دانیم تمام تکالیف بندگان از جمله روزه که از جانب خداوند تشریع شده بر اساس مصالح و مفاسد تدوین شده است.
2. گرچه تمام فروعات و جزئیات احکام در قرآن نیامده هم چنان که کیفیت نماز و تعداد رکعات آن در قرآن بیان نشده، امّا در مورد روزه باید گفت که مقدار ماه و روز آن در قرآن به طور روشن بیان شده است:
الف. شَهْرُ رَمَضانَ الَّذی أُنْزِلَ فیهِ الْقُرْآنُ ... فَمَنْ شَهِدَ مِنْکُمُ الشَّهْرَ فَلْیَصُمْهُ ... ، ماه رمضان چنان ماهی است که در آن قرآن نازل شده ... پس آن که از شما این ماه را دریابد باید آن را روزه بدارد... [1]و می دانیم که یک ماه، 30 یا 29 روز است.
ب. وَ کُلُوا وَ اشْرَبُوا حَتَّى یَتَبَیَّنَ لَکُمُ الْخَیْطُ الْأَبْیَضُ مِنَ الْخَیْطِ الْأَسْوَدِ مِنَ الْفَجْرِ ثُمَّ أَتِمُّوا الصِّیامَ إِلَى اللَّیْلِ، بخورید و بیاشامید تا نمودار و جدا شود براى شما رشته سفید از رشته سیاه از فجر سپس روزه را تا شب به پایان رسانید.[2]
3. اما در مورد این که چرا در ادیان دیگر شرایط روزه راحت تر است باید گفت:
1-3: قانون گذار در تمام ادیان الاهی یکی است همان طور که بیان شد تشریع و وجوب احکام در تمام ادیان الاهی از جانب خداوند است.
2-3: با توجه به این که دین اسلام نسبت به ادیان گذشته، دین کامل و جامعی است؛ از این رو احکامش نسبت به احکام سایر ادیان تفاوت می کند که در این تفاوتها گاهی شاید تکلیف سخت تر و گاهی نیز آسان تر باشد که در هر حال تصمیم خداوند است.
3-3: گرچه شاید امروزه با توجه به تحریفاتی که در ادیان سابق به وجود آمده پیروان دیگر ادیان، عبادت روزه را با مقدار و شرایطی آسان تر برگزار می کنند، امّا بر اساس برخی منابع روایی، روزه اهل کتاب تا زمان پیامبر اسلام (ص) بیشتر از مسلمانان بوده است.
امام مجتبی (ع) نقل می کند که روزی یک نفر یهودی خدمت پیامبر اسلام (ص) رسید و مسایلی را پرسید که از جمله آن، این بود که چرا خداوند روزه را بر امّت تو سی روز قرار داد، اما در امت های دیگر بیشتر؟ ...[3]
این پرسش، پاسخ تفصیلی ندارد.
«رمضان» در لغت از «رمضاء» به معناى شدت حرارت گرفته شده و به معناى سوزانيدن مى باشد. [1] چون در اين ماه گناهان انسان بخشيده مى شود، به اين ماه مبارك رمضان گفته اند.
پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) مى فرمايد: «انما سمى الرمضان لانه يرمض الذنوب; [2] ماه رمضان به اين نام خوانده شده است، زيرا گناهان را مى سوزاند.»
رمضان نام يكى از ماه هاى قمرى و تنها ماه قمرى است كه نامش در قرآن آمده است.
در اين ماه كتاب هاى آسمانى قرآن كريم، انجيل، تورات، صحف و زبور نازل شده است. [3]
اين ماه در روايات اسلامى ماه خدا و ميهمانى امت پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) خوانده شده و خداوند متعال از بندگان خود در اين ماه در نهايت كرامت و مهربانى پذيرايى مى كند; پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) مى فرمايد: «ماه رجب ماه خدا و ماه شعبان ماه من و ماه رمضان، ماه امت من است، [4] هر كس همه اين ماه را روزه بگيرد بر خدا واجب است كه همه گناهانش را ببخشد، بقيه عمرش را تضمين كند و او را از تشنگى و عطش دردناك روز قيامت امان دهد.» [5]
اين ماه، در ميان مسلمانان از احترام، اهميت و جايگاه ويژه اى برخوردار و ماه سلوك روحى آنان است و مؤمنان با مقدمه سازى و فراهم كردن زمينه هاى معنوى در ماه هاى رجب و شعبان هر سال خود را براى ورود به اين ماه شريف و پربركت آماده مى كنند، و با حلول اين ماه با شور و اشتياق و دادن اطعام و افطارى به نيازمندان، شب زنده دارى و عبادت، تلاوت قرآن، دعا، استغفار، دادن صدقه، روزه دارى و... روح و جان خود را از سرچشمه فيض الهى سيراب مى كنند.
گرچه ذكر تمام فضائل ماه مبارك رمضان از حوصله اين مقال خارج است; ولى پرداختن و ذكر برخى از فضائل آن از نظر قرآن و روايات اسلامى خالى از لطف نيست.
ماه مبارك رمضان به جهت نزول قرآن كريم در آن و ويژگى هاى منحصرى كه دارد در ميان ماه هاى سال قمرى برترين است; قرآن كريم مى فرمايد: «ماه رمضان ماهى است كه قرآن براى هدايت انسان ها در آن نازل شده است.» [6]
پيامبر گرامى(صلى الله عليه وآله) درباره ماه رمضان مى فرمايد: «اى مردم! ماه خدا با بركت و رحمت و مغفرت به شما روى آورد، ماهى كه نزد خدا از همه ماه ها برتر و روزهايش بر همه روزها و شب هايش بر همه شب ها و ساعاتش بر همه ساعات برتر است، ماهى است كه شما در آن به ميهمانى خدا دعوت شده و مورد لطف او قرار گرفته ايد، نفس هاى شما در آن تسبيح و خوابتان در آن عبادات، عملتان در آن مقبول و دعايتان در آن مستجاب است.... بهترين ساعاتى است كه خداوند به بندگانش نظر رحمت مى كند... .» [7]
تمام كتب بزرگ آسمانى مانند: قرآن كريم، تورات، انجيل، زبور، صحف در اين ماه نازل شده است. حضرت امام صادق(عليه السلام) مى فرمايد: «كل قرآن كريم در ماه رمضان به بيت المعمور نازل شد، سپس در مدت بيست سال بر پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) و صحف ابراهيم در شب اول ماه رمضان و تورات در روز ششم ماه رمضان، انجيل در روز سيزدهم ماه رمضان و زبور در روز هيجدهم ماه رمضان نازل شد.» [8]
در ماه رمضان خداوند متعال توفيق روزه دارى را به بندگانش داده است; «پس هر كه ماه [رمضان] را درك كرد، بايد روزه بگيرد.» [9]
انسان افزون بر جنبه مادى و جسمى، داراى بُعد معنوى و روحى هم هست و هر كدام در رسيدن به كمال مطلوب خود، برنامه هاى ويژه را نياز دارند، يكى از برنامه ها براى تقويت و رشد بُعد معنوى، تقوا و پرهيزگارى است; يعنى اگر انسان بخواهد خودش را از جنبه معنوى رشد و پرورش دهد و به طهارت و كمال مطلوب برسد، بايد هواى نفس خود را مهار كند و موانع رشد را يكى پس از ديگرى بر دارد و خود را سرگرم لذت ها و شهوات جسمى نكند. يكى از اعمالى كه در اين راستا مؤثر و مفيد است روزه دارى است، قرآن كريم مى فرمايد: «... اى افرادى كه ايمان آورده ايد! روز بر شما نوشته شد، همان گونه كه بر پيشينيان از شما نوشته شده، تا پرهيزگار شويد.» [10]
امام صادق(عليه السلام) مى فرمايد: خداوند متعال فرموده: «روزه از من است و پاداش آن را من مى دهم.» [12]
حضرت فاطمه(عليها السلام) مى فرمايد: «خداوند روزه را براى استوارى اخلاص، واجب فرمود.» [13]
امام على(عليه السلام) مى فرمايد: «روزه روده را باريك مى كند گوشت را مى ريزد و از گرماى سوزان دوزخ دور مى گرداند.» [14]
پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) مى فرمايد: «روزه سپرى در برابر آتش است.» [15]
روزه دارى روح و روان و قلب و دل و نيز جسم را آرامش داده و باعث سلامتى روح و تندرستى جسم مى شود.
پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) مى فرمايد: «روزه بگيريد تا سالم بمانيد.»
باز مى فرمايد: «معده خانه تمام دردها و امساك [روزه] بالاترين داروهاست.» [16]
حضرت امام باقر(عليه السلام) مى فرمايد: «روزه و حج آرام بخش دلهاست.» [17]
حضرت على(عليه السلام) مى فرمايد: «خداوند بندگان مؤمن خود را به وسيله نمازها و زكات و حديث در روزه دارى روزه هاى واجب [رمضان] براى آرام كردن اعضا و جوارح آنان، خشوع ديدگانش و فروتنى جان هايشان و خضوع دلهايشان حفظ مى كنند.» [18]
امروزه در علم پزشكى و از نظر بهداشت و تندرستى نيز در جاى خود ثابت شده كه روزه دارى تأثيرهاى فراوانى بر آرامش روح و روان و سلامتى جسم و بدن دارد، دفع چربى هاى مزاحم، تنظيم فشار، قند خون، و... نمونه آن است. [19]
امام على(عليه السلام) به پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) عرض كرد: يا رسول الله! چه چيزى شيطان را از ما دور مى كند؟ پيامبرگرامى(صلى الله عليه وآله) فرمود: روزه چهره او را سياه مى كند و صدقه پشت او را مى شكند.» [20]
بنابراين، روزه مانع نفوذ شيطان هاى جنى و انسى شده و وسوسه هاى آنان را خنثى مى كند.
انسان روزه دار در هنگام گرسنگى و تشنگى، فقرا و بينوايان را ياد مى كند و در نتيجه به كمك آن ها مى شتابد. حضرت امام حسن عسگرى(عليه السلام) درباره علت وجوب روزه مى فرمايد: «تا توانگر درد گرسنگى را بچشد و در نتيجه به نيازمند كمك كند.» [21]
حضرت امام رضا(عليه السلام) درباره علت وجوب روزه مى فرمايد: «تا مردم رنج گرسنگى و تشنگى را بچشند و به نيازمندى خود در آخرت پى ببرند و روزه دار بر اثر گرسنگى و تشنگى خاشع، متواضع و فروتن، مأجور، طالب رضا و ثواب خدا و عارف و صابر باشد و بدين سبب مستحق ثواب شود،... روزه موجب خوددارى از شهوات است، نيز تا روزه در دنيا نصيحت گر آنان باشد و ايشان را در راه انجام تكاليفشان رام و ورزيده كند و راهنماى آنان در رسيدن به اجر باشد و به اندازه سختى، تشنگى و گرسنگى كه نيازمندان و مستمندان در دنيا مى چشند پى ببرند و در نتيجه، حقوقى كه خداوند در دارايى هايشان واجب فرموده است، به ايشان بپردازند... .» [22]
و... .
شب قدر از شب هايى كه برتر از هزار ماه است و فرشتگان در اين شب به اذن خدا فرود مى آيند و جميع مقدرات بندگان را در طول سال تعيين مى كنند [23] و وجود اين شب در اين ماه مبارك نعمت و موهبتى الهى بر امت پيامبر گرامى اسلام(صلى الله عليه وآله) است و مقدرات يك سال انسان ها (حيات، مرگ، رزق و...) براساس لياقت ها و زمينه هايى كه خود آنها به وجود آورده اند تعيين مى شود و انسان در چنين شبى با تفكر و تدبر مى تواند به خود آيد و اعمال يك سال خود را ارزيابى كند و با فراهم آوردن زمينه مناسب بهترين سرنوشت را براى خود رقم زند. [24]
حضرت امام صادق(عليه السلام) مى فرمايد: «تقدير مقدرات در شب نوزدهم و تحكيم آن در شب بيست و يكم و امضاء آن در شب بيست و سوم است.» [25]
قرآن كريم همواره از طبيعت و شناخت آن سخن ميگويد: از آسمان، زمين، خورشيد، ماه، ستارگان، از ابرهاي بارانزا و ابرهاي غير بارانزا، ريزش فراوان آب از آسمان، رويش گياهان، زيباييهاي نور، جلوههاي گوناگون رنگ و وزش باد.
راستي چه وقتي ديدن طبيعت مفهوم ديگري پيدا ميكند و زيبايي وجذابي ديگر را فراهم ميسازد؟ در صورتي كه بدانيم در سراپرده طبيعت، دستي تدبير ميكند و براي اين نعمتها درجهت آسايش و رفاه انسان در كار است. قرآن كريم در آيات بسياري از تسخير طبيعت براي انسان توسط خدا خبر ميدهد مانند سوره ابراهيم /32 و 33، نحل /12 و 14، حج /65 و لقمان / 29، همچنين از رام كردن تمام آسمانها و زمين براي انسان خبر ميدهد: سوره لقمان /20 و جاثيه/12. اما مهم اين است كه بدانيم طبيعت چه اهميتي دارد و چه زيباييهايي ميآفريند و چگونه ميتوان از آن به گونهاي نيكو استفاده كرد و مهمتر اينكه بدانيم همه اين نعمتها نشانه خدا و با تدبير خدا هستند و هدفي براي آفرينش آنها وجود دارد و ما انسانها ناسپاسي نعمت نكنيم و به ستم از آن استفاده ننماييم . به همين دليل، در برخي آيات قرآن آمده است كه سفر كنيد و در زمين بگرديد و بنگريد چگونه خداوند آفرينش را آغاز كرده؛ سپس باز او جهان ديگري را پديد ميآورد. خداست كه بر هرچيز تواناست ( عنكبوت/20) .
و در روايات رسيده است كه« سافروا تصحوا » سفر كنيد تا سالم باشيد ، زيرا گشت و گذار در طبيعت، ديدن منظرههاي زيبا و آشنايي با آداب و رسوم ملت ها ، گذشته ا زآنكه خداشناسي ما را تقويت ميكند و به شگفتيهاي آفرينش خدا آشنا ميسازد و فايدههاي بيشمار مادي و معنوي براي ما ارمغان ميآورد، آدمي را از افسردگي ميرهاند و به سلامتي جسم و روان ما كمك ميكند. اكنون براي اينكه ابعاد گوناگون طبيعت قرآن را نشان داده باشيم به آيات چند كه در وصف طبيعت آمده، اشاره ميكنيم:
در قرآن كريم بيش از 750 آيه اشاره به ظواهر طبيعت ميكند ابعاد گوناگون جلوهها و زيباييهاي آن را يادآور ميشود. در اغلب اين آيات، ما را توصيه به مطالعه كتاب طبيعت و پندآموزي آن ميكند. بيگمان، هدف اين آيات، طرح علوم طبيعي و بيان قوانين آن نيست، هر چند به نكاتي اشاره دارد كه پس از قرنها اهميت و حساسيت آن شناخته شده و خبر از اين حقيقت ميدهد كه گوينده آن در اتصال به مبدأ الهي و آفريننده جهان است. آفرينندهاي كه از همه چيز خبر دارد و با آگاهي آنها را پديد آورده و براي ما رام كرده است. قرآن كتاب هدايت است و منظور از ذكر اين شگفتيها تدبر در موجودات طبيعي و توجه به نشانههاي آن در اصل خلقت است.
يكي از مسايلي كه همواره فكر بشررا به خود مشغول كرده، مساله حيات و چگونگي پيدايش آن در زمين است. در سير طبيعت ما به زندگي موجودات گوناگون برخورد ميكنيم و چگونگي حيات آنها براي ما شگفتانگيز است. قرآن كريم در چگونگي حيات آنها براي ما اشاره ميكند. مثلاً ميگويد: هرچيز زندهاي را از آب پديد آورديم ( انبياء/30) و يا به مناسبت آفرينش جهان ميگويد: اوست كه آسمانها و زمين را در شش دوره آفريده و قدرت استيلاي او بر آب بود ( هود /7) .
شگفتي طبيعت به تنوع وچگونگي موجودات است؛ موجوداتي كه از آب آفريده شدهاند، عدهاي بر روي شكم راه ميروند و پارهاي از آنها بر روي دو پا و برخي از آنها بر روي چهارپا . خدا هر چه بخواهد ميآفريند( نور/45) .
اهميت آب در طبيعت در قرآن جايگاه مهمي قرار دارد. در تعبيرات گوناگون به شكل توصيف درياها، رودخانهها، نهرها و ريزبارانها مطرح ميشود، اما آنچه در مرحله نخست جاي دارد و آن را مقدس ميكند اين است كه از آب پديد آمده وعرش خدا بر آب مستقر شده و در مرحله بعدي حيات انسان و سعادت و لذت زندگي هر جانداري در مجموع آفرينش، به آب وابسته است. قرآن در جايي، اين شگفتي و زيبايي و اهميت را چنين بيان ميكند: و اوست كه از آسمان، آبي فرود آورد، پس به وسيله آن از هرگونه گياه برآوريم.
و از آن گياه جوانه سبزي خارج ساختيم كه از آن دانههاي متراكمي برميآوريم و از شكوفه درخت خرما خوشههايي است نزديك به هم . و نيز از آب باران باغهايي از انگور و زيتون و انار همانند و غيرهمانند بيرون آورديم. به ميوه آن چون ثمر دهد و به طرز رسيدنش بنگريد، بيگمان در اينها براي مردمي كه ايمان ميآورند نشانههاست.( انعام/99 ).
يكي ديگر از نمايشهاي خدا درجهان كه قرآن از آن ياد ميكند، حيات دوباره طبيعت است، طبيعتي كه در فصل زمستان ميميرد و سبزي وشادابي خود را از دست ميدهد، اما در فصل بهار دوباره زنده شده وجان ديگر ميگيرد. قرآن اين رحمت الهي را با ريزش باران توصيف ميكند ( اعراف/57 ) يا در جاي ديگر ميگويد: خداوند بادها را ميفرستد كه ابرها را برانگيزند، آنگاه آن را به سوي سرزمين مرده ميرانيم تا زمين را پس از مرگش دوباره زنده كنيم. توصيف طبيعت و حيات دوباره آن يكي ا زنمونههاي ديگر شگفتيهاي طبيعت در قرآن است، اما جالب است بدانيم هدف اين توصيف مشهود، نشان دادن طبيعي حيات انسان پس ازمرگ است، به عبارت ديگر براي آن است كه چگونه پس از آنكه تمام جسم او پوسيد و متلاشي شد، دوباره زنده ميشود، همانگونه كه طبيعت زمين پس از پژمردگي و خزان ومرگ، دوباره حيات پيدا ميكند.
نمايشگاه ديگري از طبيعت ساكت، آرام و بيزبان كه در قرآن از آن سخن گفته ميشود، نمايشگاه آسمان، ماه و ستارگان و كهكشانها هستند. براي انسان فرصتهايي به دست ميآيد كه با تأمل به آسمان نگاه كند و از نگاه خود لذت ببرد. اين فرصت در شب در بيابانها كه نور شهرها كمتر وجود دارد و تلألؤ ميكند و تابلويي طبيعي و منظم از جهان آفرينش را به نمايش ميگذارد، بهتر فراهم ميشود . قرآن با تعبيرات گوناگون اين زيباييها را توصيف ميكند و مهمتر آنكه ما را به زاويههاي پنهان شگفتي جهان آفرينش رهنمون ميسازد: خدايي كه هفت آسمان را طبقه طبقه آفريد. در آفرينش آن بخشايشگر، هيچگونه اختلاف و تفاوت نميبيني. باز بنگر آيا خلل و نقصاني ميبيني (ملك/3 ). در آيهاي ديگر به جزئيات ديگري از آسمان و شگفتيهايش اشاره ميكند.
مگر نديدهايد كه چگونه خدا هفت آسمان را توبرتو آفريده است و ماه را در ميان آنها روشناييبخش گردانيده و خورشيد را چون چراغي قرار داده است( نوح/15).
قرآن بيشترين نكات را درباره زمين به عنوان بستر زندگي انسان مطرح كرده است. بيش از 450 آيه درباره زمين سخن ميگويد، اما مهمترين نكاتي كه به بحث ما مربوط ميشود، درباره امتيازات و امكانات زمين است. اينكه خداوند زمين را قابل روييدن آفريده تا بتوان از آن محصولي استخراج كرد (بقره/164،حجر/19)، بر اثر بارش باران و فرورفتن آن در زمين كه تبديل به چشمه هاي جوشان ميشود ( زمر/21)، زمين را كشيده و پهن آفريده است ( بقره/22، رعد/3)، زمين را گهواره قرار داده و راهها را در زمين ترسيم كرده است ( طه/53)، زمينه رستنيهاي گوناگون را فراهم ساخته ( همان) و اينكه ظاهر زمين خشكيده ديده ميشود ـ اما چون آب بر آن فرود برود به جنبش درميآيد و نمو ميكند و آمادگي هر نوع رستني در آن فراهم است ( حج/5 ) و دهها تعبير ديگري كه در توصيف زمين آمده و بيانگر ويژگيهاي زمين نسبت به ساير كرات ميباشد، اينها نمونههايي از توصيف طبيعت و زمين در قرآن به شمار ميروند.
از جمله موارد توصيف طبيعت در قرآن، توصيف رنگهاست. تنوعي كه حس كنجكاوي انسانها را بر ميانگيزد و به انسان گوشزد ميكند كه درباره علت پيدايش رنگها تأمل كند و از سوي ديگر نسبت به برخي از رنگها ميگويد: اين رنگ، براي بينندگان و تماشاگران ايجاد سرور ميكند( بقره/69). رنگ ها در طبيعت به دو بخش تقسيم ميشوند: رنگهايي كه حزنآورند و رنگهايي كه شاديآفرين هستند. قرآن به رنگهاي شاديبخش، اهميت ويژهاي ميدهد كه شگفتي همگان را برميانگيزد و انگيزهاي براي جلب توجه به وجود ميآورد مانند رنگ زرد، رنگ سبز و سفيد . مثلاً در اوصاف بهشتيان از رنگ سبز ياد ميكند كه بهشتيان بر پشتيهاي سبزرنگ تكيه زدهاند ( رحمن/76 ) يا از رنگ سفيد در توصيف نوشيدنيهاي اهل بهشت ياد ميكند: بيضاء لذة للشاربين. ( صافات/40 ) از تنوع رنگهاي ميوهها به عنوان يك نعمت ياد ميكند: آيا ندانستي كه خداوند از آسمان آبي فرو فرستاد . ما بدان آب ميوههايي با رنگهاي گوناگون خارج ساختيم و نيز از كوهها راهها و رگههاي سفيد، سرخ و به رنگهاي مختلف و گاه به رنگ كاملاً سياه پديدار نموديم. ( فاطر/27 ) واقعاً اين پرسش مطرح است كه اگر تمام اين ميوهها با طعم ومزههاي مختلف به يك رنگ بودند، جاذبهاي براي خوردن وجود نداشت و از آن لذتي ايجاد نميشد. خداوند اين تنوع رنگها را در طبيعت يكي از نعمتهاي الهي ميداند. اين شيوه از توصيف در طبيعت نسبت به ابرها، بادها، كوهها، دشت و بيابانها و سبزيها نيز صادق است. به عنوان نمونه ميتوان به آيات زير مراجعه كرد: سوره نبا/14، اعراف/57، نازعات/32 و فاطر/27.
جالب اينجاست كه يكي از محورهاي طبيعت، زمانها و مكانهاست. همانطور كه برخي از مكانها داراي زيبايي و جاذبه است، برخي مكانها در فرهنگ قرآن ارزشمند و مقدس و معنويت آفرين است مانند مسجدالاقصي، مسجدالحرام، كوه طور و محراب زكريا. همينطور از بعد معنوي برخي زمانها در طبيعت ارج و منزلتي خاص دارند و روحافزا هستند. اين زمانها، مانند مكانهاي لذتبخش، شادابي معنوي به ارمغان ميآورند و خداوند، رحمت و عنايت مخصوص در آن اوقات به انسانها دارد و به عنوان نمونه در قرآن از وقت سحر، صبحگاهان به عنوان زماني بس ارجمند ياد ميكند و ميفرمايد : در آن هنگام به عبادت و راز و نياز مشغول باشيد. كسي كه در اين زمان با خدا ارتباط پيدا كند از فرصتهاي ديگر بهتر و ارجمندتر است. زيرا اميد است كه پرودگار چنين شخصي را كه در اين ساعت بيدارميشود به عبادت و راز و نياز با خدا مشغول ميشود به مقامي ستوده برساند (اسراء/79 ) .
صبح و نسيم صبحگاهي يكي از بهترين اوقات طبيعت است كه براي ورزش و استشمام هواي آزاد استفاده ميشود، اما قرآن اين زمان را هم براي لذت معنوي و هم براي لذت مادي از بهترين فرصتها معرف ميكند. خوشا به حال آن انسانهايي كه به جاي خواب در اين زمان بيدارند و لذت بهرهگيري از صبح را به غفلت خواب جايگزين نميكنند.
مهمترين نكته، جهتگيري ذكر طبيعت در قرآن است. انسانها بويژه مخاطبان قرآن،كم و بيش طبيعت را ميشناختند، اما آنچه لازم بود كه آنها بدانند، جهت و سراپرده طبيعت است. مثلاً قرآن بارها به اين جهت از طبيعت ياد ميكند تا اثبات مانع كند و از پيچيدگيها وشگفتيهاي طبيعت به عنوان مظاهر خلق خدا ياد كند. به عنوان نمونه: سوره انعام آيه1 و احقاف /1-3.
البته گاهي در ابعاد دقيقتر زيباييهاي طبيعت بازگفته ميشود، مانند دلالت بر توحيد يا تنزيه خداوند ازداشتن فرزند ( انعام /100-101 ) يا داشتن نظم و پيوند. يا ذكر آنها توجه دادن به عظمت، قدرت، تدبير و رحمت و حكمت گستره علم الهي است.( زمر/7، فرقان/60-62، حج/61، انعام /63-64، نور/45) .
و جالبتر از همه اينها كه نشاندهنده تعادل و واقعگرايي قرآن ميباشد، تشويق به بهرهبرداري از طبيعت و استفاده از لذات حسي است ( انعام/142-144). به نظر من اين شيوه بيان از ويژگي در قرآن است كه به شكل معتدلي ما را در استفاده از طبيعت تشويق ميكند.
به همين دليل در جايي قرآن در خطاب به پيامبر ميگويد: بگو زيورهايي را كه خدا براي بندگانش پديد آورده و نيز روزيهاي پاكيزه را چه كسي حرام گردانيده؟ بگو اين نعمتها در زندگي دنيا براي كساني است كه ايمان آوردهاند ( اعراف/32).
نكته ديگر ذكر شگفتيهاي طبيعت در قرآن به اين جهت است كه از غرور و عجب و خودخواهي باز دارد و نور ايمان در دلها ايجاد شود. يا از رفتار گذشتهها عبرت بگيرد. گاهي قرآن با ذكر نمونهاي از طبيعت در جهت تربيت نفس و جلوگيري از غفلت او سخن ميگويد: مثلاً در آنجا كه از طوفان دريا و تلاطم كشتيها سخن ميگويد و اين حالت طبيعت را بيان ميكند از آن جهت كه انسان درحالت گشايش و وفور نعمت خدا را فراموش ميكند و به هنگام سختي و فشار به ياد پروردگار ميافتد؛ خدا اين حالت را در ضمن حادثهاي طبيعي ذكر ميكند:
او كسي است كه شما را در خشكي و دريا ميگرداند، تا وقتي كه دركشتي و در حالت آرامش هستيد كه با بادي خوش در حركت است، افرادي در اين حالت آرامش هستيد كه با بادي خوش درحركت است، افرادي در اين حالت شاد هستند. ( و از ياد خدا غافل )، اما بناگاه بادي سخت بر آنها وزد و موج از هر طرف بر ايشان تازد يقين كنند كه در محاصره افتادهاند، در آن حال خدا را پاكدلانه ميخوانند كه اگر ما را از اين ورطه برهاني، قطعاً از سپاسگزارانيم ( يونس/22).
اينها نمونههايي از اهداف ذكر طبيعت است، البته اهداف بسياري در ذكر طبيعت ميباشد كه به همين نمونهها بسنده شد، چنانكه مباحث ديگري در ذكر طبيعت مطرح است، مانند اسلوب قرآن در توصيف طبيعت، مقايسه ميان شيوه قران و شيوه كتابهاي مقدس، اعجاز علمي قرآن در بيان مسائل طبيعي و موضوعات ديگري كه هريك بحث مستقلي را ميطلبد.
قرآن، زنده است و نمیمیرد، و آیه[های آن] نیز زندهاند و نمیمیرند؛ زیرا اگر آیهای که در باره اقوامی نازل شده است، با مُردن آنها میمُرد، قرآن نیز مُرده بود؛ لکن قرآن، در میان آیندگان، جاری است، همچنان که در میان گذشتگان، جاری بود.
قرآن، ویژگیهای فراوانی دارد 1 که هر یک به طور مستقل، حاکی از جایگاه رفیع این کتاب در میان کتب آسمانی و نیز نقش بی بدیل آن در سازندگی جامعه مطلوب انسانی است؛ ولی برجستهترین ویژگیهای قرآن را میتوان در شش عنوان خلاصه کرد:
1. اصالت
قرآن کریم، اصلیترین منبع دینی و سرچشمه اصیل معارف اعتقادی، اخلاقی و عملی اسلام است؛ زیرا:
1. این کتاب آسمانی، معجزه جاوید پیامبر خاتم صلی اللَّه علیه و آله و معتبرترین سند رسالت ایشان و بلکه همه انبیای الهی است؛
2. اصلیترین دلیل حُجّیت سنّت، قرآن است؛
3. معارفی که از پیامبر خدا صلی اللَّه علیه و آله و یا اهل بیت ایشان صادر شدهاند، ریشه در قرآن دارند.
4. قرآن، معیار تشخیص صحت گزارشهای حاکی از سنّت پیامبر صلی اللَّه علیه و آله و اهل بیت علیهم السلام است. بر همین اساس، پیامبر خدا صلی اللَّه علیه و آله در حدیث متواتر ثقلین، قرآن را بزرگترین امانت رسالت و «ثقل اکبر» نامیده است.
2. تحریفناپذیری
دومین ویژگی قرآن، آن است که در طول زمان، دستْخوشِ دگرگونی و تغییر (از قبیل افزودنی یا کاستنی) نشده است. نازل کننده این کتاب، خود، بدین موضوع، گواهی داده است: «إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَ إِنَّا لَهُ لحفظون 1؛ ماییم که ذکر (قرآن) را نازل کردیم و ما نیز نگهبان آن خواهیم بود».
تاریخ مسلمانان و تلاشهای صورت گرفته در حف 1 کتابت و قرائت قرآن کریم و دیگر دلایل مصونیت قرآن از تحریف نیز بر این موضوع، شهادت میدهند.
3. جامعیّت
قرآن، در حوزه رسالت خود، جامع است 5 و از بیان هیچ چیزی که در هدایت انسان نقش داشته باشد، فرو گذار نکرده است: «تِبْیَنًا لِّکُل شَیْءٍ؛ تبیین کننده هر چیزی است» 2 گذشته از آیات قرآنی، پیامبر صلی اللَّه علیه و آله و اوصیای ایشان نیز بر این موضوع، شهادت دادهاند. بزرگترین قرآن شناس، یعنی پیامبر خدا - که گیرنده وحی است -، در حدیثی، در باره جامعیّت این کتاب آسمانی، چنین میفرماید:
هُوَ الدَّلیلُ یَدُلُّ عَلَی السَّبیلِ، وَ هُوَ کِتابُ تَفصیلٍ وَ بَیانٍ وَ تَحصیل، هُو الفَصلُ لیسَ بالهَزلِ، وَ لَهُ ظَهرٌ وَ بَطن، فَظاهِرُهُ حُکمُ اللَّهِ وَ باطِنُهُ عِلمُ اللَّهِ تعالی، فَظاهِرُهُ وَثیقٌ، وَ باطِنُهُ عَمیق، لَهُ تُخوم، وَ علی تُخومِهِ تُخومٌ، لا تُحصی عَجائِبُهُ وَ لا تُبلی غَرائِبُه، فیهِ مَصابیحُ الهُدی وَ مَنارُ الحِکمَةِ، وَ دلیلٌ علَی المَعرِفَةِ لِمَن عَرَفَ النَّصَفَةَ.3
قرآن، رهنمایی است که راه را نشان میدهد. قرآن، کتاب تفصیل و روشنگری و تحصیل [حقایق] است. جداکننده میان حق و باطل است و شوخیبردار نیست. ظاهری دارد و باطنی. ظاهرش حکم [و دستور] خداست و باطنش علم خداوند متعال. پس ظاهر آن، محکم و استوار است و باطنش ژرفایی دارد و ژرفایش نیز ژرفایی دارد. شگفتیهایش بیشمارند و عجایب و غرایبش کهنه و تمام نمیشوند. چراغهای هدایت و پرتوگاههای حکمت، در قرآن اند؛ و برای کسی که انصاف داشته باشد، راهنمایی به سوی معرفت و شناخت است.
امیر مۆمنان علیهالسلام - که پس از پیامبر صلی اللَّه علیه و آله آشناترین انسان با معارف والا و سازنده کتاب الهی است -، در حدیثی، قرآن را چنین توصیف فرموده است :
سپس کتاب را بر او فرو فرستاد، و آن، نوری است که چلچراغهایش خاموش نمیشوند. چراغی است که شعلهاش،
فروکش نمیکند.دریایی است که به ژرفایش نمیتوان رسید. شاهراهی است که پیمودنش [آدمی را] به گمراهی نمیکشاند. شعاعی است که پرتو آن، به تاریکی نمیگرایدد. فرقانی (سنجهای برای حق و باطل) است که برهانش، خاموش [و باطل] نمیگرددد. بنای روشنگری است که پایههایش، فرو نمیریزندد. درمانی است که بیم بازگشت بیماریها در آن نمیرودد. قدرتی است که هوادارانش شکست نمیخورند و حقّی است که یارانش، تنها و بی یاور، گذاشته نمیشوندد. پس قرآن، معدن ایمان و کانون آن است، و چشمههای دانش و دریاهای آن، و بوستانهای عدل و آبگیرهای آن، و پایههای اسلام و بنیان آن، و درّههای حق و دشتهای آن است. دریایی است که هر چه از آن آب بردارند، آبش تمام نمیشود، و چشمههایی است که هر اندازه از آنها آب کشند، خشک نمیشوند. آبشخورهایی است که هر اندازه وارد شوندگان از آنها بنوشند، آبشان کاستی نمیگیرد، و منزلگاههایی است که مسافران، راه آنها را گم نمیکنند، و نشانههایی است که از چشم رهپویان، پوشیده نمیمانَ، و پُشتههایی است که رهروان به [قلّههی] آن نمیرسند.
خداوند، آن را سیراب کننده عطشِ دانشوران، و بهار دلهای دانایان، و شاهراه نیکان، و دارویی که پس از آن، دردی نمیماند، و نوری که هیچ تاریکیای با آن نیست، و ریسمانی که گِرههایش استوار است، و قلعهای که ستیغ آن، بلند [و دستنایافتنی] است، و برای کسی که آن را حامی خویش گیرد، [مایه] عزّت [و قدت]، و برای کسی که به آن وارد شود، [مایه] سلامت، و برای کسی که از آن پیروی کند، هدایت، و برای کسی که خود را به آن نسبت دهد، عذر، و برای کسی که با آن سخن گوید، برهان، و برای کسی که به وسیله آن ستیزه کند، گواه، و برای کسی که با آن حجّت آورد، [ماه] پیروزی، و برای کسی که به آن عمل کند، نگه دارنده، و برای کسی که آن را به کار وادارد، مَرکب، و برای کسی که نشانه جوید، نشانه، و برای کسی که سپر بخواهد، سپر، و برای کسی که فرا بگیرد، دانش، و برای کسی که روایت کند، خبر، و برای کسی که داوری کند، حکم قرار داده است .4
4 . جاودانگی
یکی از برجستهترین نکاتی که در احادیث پیامبر صلی اللَّه علیه و آله و اهل بیت علیهم السلام در تبیین جایگاه قرآن در اسلام مورد تأکید قرار گرفته، تداوم حیات و جاودانگی این کتاب آسمانی است. در حدیثی از امام باقر علیهالسلام آمده است :
إنَّ القُرآنَ حَیٌّ لا یَموتُ، وَ الآیَةَ حَیَّةٌ لا تَموت، فَلَو کانَتِ الآیَةُ إذا نَزَلَت فِی الأَقوامِ ماتوا ماتَتِ الآیَة، لَماتَ القُرآنُ، و لکِن هِیَ جارِیَةٌ فِی الباقینَ کَما جَرَت فِی الماضین. 5
قرآن، زنده است و نمیمیرد، و آیه[های آن] نیز زندهاند و نمیمیرند؛ زیرا اگر آیهای که در باره اقوامی نازل شده است، با مُردن آنها میمُرد، قرآن نیز مُرده بود؛ لکن قرآن، در میان آیندگان، جاری است، همچنان که در میان گذشتگان، جاری بود.
همچنین از امام صادق علیهالسلام گزارش شده است که :
إنَّ القُرآنَ حَیٌّ لَم یَمُت، وَ إنَّهُ یَجری کَما یَجرِی اللَّیلُ وَ النَّهار، وَ کَما تَجرِی الشَّمسُ وَ القَمَر، وَ یَجری عَلی آخِرِنا کَما یَجری عَلی أوَّلِنا. 6
قرآن، زنده است و نمیمیرد و هماره [در همه زمانها] جاری است، چنان که شب و روز، و خورشید و ماه، در جریان اند، و همچنان که بر اوّلین کسانِ ما جاری بوده، بر آخرین کسان ما نیز جاری است.
این سخن، بدین معناست که معارفی که قرآن در زمینه جهانشناسی و انسانشناسی ارائه میکند و برنامههایی که برای سعادت انسان دارد، منطبق با معیارهای عقلی و علمی و نیازهای فطری انسانهاست و از این رو، اختصاص به زمان خاصی ندارد؛ بلکه در طول زمان، زنده و جاوید است.
5 . طراوت
ممکن است چیزی، سالها زنده بماند، ولی در طول زمان، کهنه و فرسوده شود و تازگی و شادابی خود را از دست بدهد اما قرآن، علاوه بر این که همیشه زنده است، هیچگاه کهنه و فرسوده نمیشود؛ بلکه همواره نو و باطراوت است، چنان که در حدیثی از پیامبر صلی اللَّه علیه و آله آمده است :کَلامُ اللَّهِ جَدیدٌ غَضٌّ طَرِی. 7
کلام خدا، همواره نو و تازه و با طراوت است.
در روایتی دیگر آمده است که شخصی از امام صادق علیهالسلام پرسید :
ما بالُ القُرآنِ لا یَزدادُ عِندَ النَّشرِ وَ الدِّراسَةِ إلّا غَضاضَةً؟ چرا قرآن، هر چه بیشتر منتشر و مطالعه میشود، بر تازگی و طراوت آن، افزوده میشود؟
امام علیهالسلام در پاسخ او فرمود :
لِأَنَّ اللَّهَ لَم یُنزِلهُ لِزَمانٍ دونَ زَمانٍ، و لا لِناسٍ دونَ ناس، فَهُو فی کُلِّ زَمانٍ جَدیدٌ، و
عِندَ کُلِّ قَومٍ غَضٌّ، إلی یَومِ القِیامَة. 8 چون خداوند، آن را برای زمانی خاص و مردمی خاص، فرو نفرستاده است. به همین دلیل، قرآن، در هر زمانی، نو، و برای هر مردمی، تا روز قیامت، تازه است. این ویژگی، حاکی از آن است که معارف قرآن، لایههای عمیق و متعدّدی دارند که در مقاطع مختلف تاریخ، کشف میشوند و مورد بهرهبرداری قرار میگیرند. البته هر کسی، قادر به کشف معارف عمیق و حقایق دقیق قرآن نیست؛ بلکه تنها کسانی از این توانایی برخوردارند که از نظر علمی و عملی، شایستگیهای لازم را داشته باشند.
6. داشتن لایههای معنایی
قرآن، به سان دستنوشته آدمی نیست که هر چه قدر عمیق باشد، باز هم بتوان به عمق و کُنه آن رسید. قرآن، سخن خداوند حکیمِ دانا و بینهایت است که عالَم و آدم را آفرید و از اعماق وجود هستی، آگاه است. حقیقت و اعتبار، دست اوست. ذهن و عین، در اختیار اوست. مکتوب و مخلوق، از آن اوست. خداوند، بر پایه این حکمت و دانایی، کتابش را چنان منظّم ساخته که جز او و آن که او بخواهد، کسی نمیتواند به کنه آن برسد. این، همان چیزی است که از آن به «بطون قرآن» یا «لایههای معنایی قرآن» و نیز «حقایق قرآنی» یاد میشود.
در حدیثی از امام باقر علیهالسلام آمده است :
إنَّ لِلقُرآنِ بَطناً، وَ لِلبَطنِ بطناً. 9 قرآن، باطنی دارد و باطن آن هم باطنی دارد.
و در حدیثی از پیامبر صلی اللَّه علیه و آله نقل شده که فرمود :
إنَّ لِلقُرآنِ ظَهراً وَ بَطناً، وَ لِبَطنِهِ بَطنٌ إلی سَبعَةِ أبطُن. 10 قرآن، ظاهری دارد و باطنی، و باطن آن هم باطنی دارد، تا هفت بطن (لایه درونی).این حدیث از امام صادق علیهالسلام نیز به لایهها و بطون معنایی قرآن اشاره دارد :
إنَّ کِتابَ اللَّهِ عَلی أربَعَةِ أشیاءَ: عَلَی العِبارَةِ، وَ الإِشارَةِ، وَ اللَّطائِفِ، وَ الحَقائِقِ؛ فَالعِبارَةُ لِلعَوامِّ، وَ الإِشارَةُ لِلخَواصِّ، وَ اللَّطائِفُ لِلأَولِیاءِ، وَ الحَقائِقُ لِلأَنبِیاء. 11 همانا کتاب خدا، بر چهار چیز [قابل تقسیم] است : بر عبارت، اشارت، لطایف و حقایق. عبارت، برای عوام است، اشارت برای خواص، لطایف برای اولیا، و حقایق برای انبیاء.
· پیش بینی قرآن در مورد سفر انسان به کره ماه
انسان از سالها قبل به آسمانها می نگریست و شبها ماه را می دید اما حتی اگر سودای سفر به ماه را نیز در سرش داشته بود تصور نمی کرد که روزی به ماه سفر بکند.اما با پیشرفت علم مکان سفر به بیرون از کره زمین پدید آمد.
نخستین فضانورد جهان یوری گاگارین کیهاننورد روسی بود که روز ۲۳ فروردین ۱۳۴۰ با فضاپیمای وستوک-۱ به فضا رفت و در طول ۱۰۸ دقیقه یک دور مدار زمین را پیمود.
نیل الدن آرمسترانگ نخستین انسانی است که طی ماموریت آپولو ۱۱ در ۲۰ ژوئیه ۱۹۶۹ (۲۹ تیر ۱۳۴۸) بر کره ماه گام نهاد.
در زمانی که تنها وسیله نقلیه اعراب اسبها و شترهایشان بود قرآن کریم درسوره الانشقاق آیات 18-20به این موضوع اشاره کرده است:
وَالْقَمَرِ إِذَا اتَّسَقَ ﴿۱۸﴾ لَتَرْکَبُنَّ طَبَقًا عَن طَبَقٍ ﴿۱۹﴾ فَمَا لَهُمْ لَا یُؤْمِنُونَ ﴿۲۰﴾
سوگند به ماه چون [بدر] تمام شود (۱۸)که قطعا از حالى به حالى برخواهید نشست (۱۹)پس چرا آنان باور نمىدارند (۲۰)
نکته بسیار جالب دیگر این آیه واژه طَبَقًا عَن طَبَقٍ که می تواند به معنای از لایه یا طبقه ای به لایه یا طبقه دیگر باشد که قرآن دقیقا اشاره درستی داشته زیرا فضا پیما ها پس از پرتاب شدن از یک لایه جو به لایه دیگر می روند و فضا پیما ها برای خروج از لایه ها و جو زمین معمولا بصورت زیگ زاگ حرکت می کنند که قرآن کریم در 1400 سال قبل نیز دقیقا به این مساله اشاره کرده است.
· پیش بینی قرآن در مورد اختراع وسایل نقلیه
در زمانهای قدیم وسایل نقلیه بصورت امروزی وجود نداشت و مردم معمولا با پای پیاده و یا با اسب و شتر و گاری به مسافرت می رفتند و این باعث می شد که مسافتهایی که ما امروز با هواپیما در دو ساعت طی می کنیم شاید برای مردمان دوران قدیم نزدیک به یک سال طول بکشد.در آن دوران می توان گفت که کشتی و قایق سریع ترین وسایل نقلیه بودند.
در سال 1712 ماشین بخار توسط شخصی بنام تامس نیوکامن ساخته شد که انقلابی در زمینه حمل و نقل ایجاد کرد. اولین اتومبیل واقعی با نیروی بخار که برای جابجائی انسان و بار بکار گرفته شد در سال ۱۷۶۷ توسط نیکلاس جوزف کان فرانسوی طراحی و ساخته شد. خودرو کان میتوانست ۴ تن بار به همراه ۲ خدمه را با سرعت ۷/۸ کیلومتر بر ساعت به حرکت در آورد.
اختراع خودرو به کارل بنزنسبت داده میشود. او در سال ۱۸۸۵ موفق به ساخت اولین خودرو با موتور احتراقی گردید. در سال ۱۸۸۸ برتا بنر همسر کارل بنز اولین سفر خودروئی را با خودرو سه چرخ ساخت بنز انجام داد. در این سفر او فاصله ۱۰۶ کیلومتری مانهایم تا فورتزهایم را برای بر گرداندن فرزندانش ریچارد و یوگن بصورت رفت و برتا بنز در حال راندن اولین خودرو ۱۸۸۶برگشت.
در ۱۷ دسامبر ۱۹۰۳ برادران رایت اولین پرواز خود را انجام دادند و از سال 1700 به بعد روز به روز وسایل حمل و نقل پیشرفته تر شد و گسترش یافت تا جایی که ممکن است بزودی بشر به تکنولوژی سفرهای بین سیاره ای دست یابد.
اما در آن زمان حتی ممکن نبود به مغز اعراب این فکر برسد که شاید روزی بشر به ابزارهای حمل و نقل بهتر از اسب و شتر دست یابد در حالی که قرآن کریم در سوره نحل آیه 8 به این موضوع اشاره می کند:
وَالْخَیْلَ وَالْبِغَالَ وَالْحَمِیرَ لِتَرْکَبُوهَا وَزِینَةً وَیَخْلُقُ مَا لاَ تَعْلَمُونَ
و اسبان و استران و خران را [آفرید] تا بر آنها سوار شوید و [براى شما] تجملى [باشد] و آنچه را نمىدانید مىآفریند
در سوره یس آیه 41 و 42 نیز به این موضوع اشاره شده است
وَآیَةٌ لَّهُمْ أَنَّا حَمَلْنَا ذُرِّیَّتَهُمْ فِی الْفُلْکِ الْمَشْحُونِ﴿۴۱﴾ وَخَلَقْنَا لَهُم مِّن مِّثْلِهِ مَا یَرْکَبُونَ﴿۴۲﴾
و نشانهاى [دیگر] براى آنان اینکه ما نیاکانشان را در کشتى انباشته سوار کردیم (۴۱)و مانند آن براى ایشانمرکوبها[ى دیگرى]خلق کردیم (۴۲)
· وعده قرآن در مورد رفتن انسان به فضا
یوری گاگارین فضا نورد روسی نخستین انسانی بود که از کره زمین پا به بیرون گذاشت وی 4 اکتبر 1957 توسط فضا پیمای اسپوتیک روسی اولین انسانی بود که از جو کره زمین خارج شد.
در 20 ژولیه 1969 نیل آرمسترانگ فضا نورد آمریکایی نخستین انسانی بود که پا بروی ماه گذاشت.نکته جالب این است که بدون در نظر گرفتن مبحث Ancient Aliens که در عربستان آن روز نیز هیچ اثری از آن وجود ندارد انسان های گذشته امکان نداشت پیشبینی بکنند که شاید روزی انسان بتواند از کره زمین خارج شود اما قرآن کریم در سوره الرحمن آیه 33 این موضوع را 1300 سال قبل از به وقوع پیوستن آن پیش بینی کرده است:
یَا مَعْشَرَ الْجِنِّ وَالْإِنسِ إِنِ اسْتَطَعْتُمْ أَن تَنفُذُوا مِنْ أَقْطَارِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ فَانفُذُوا لَا تَنفُذُونَ إِلَّا بِسُلْطَانٍ ﴿۳۳﴾
اى گروه جنیان و انسیان اگر مىتوانید از کرانههاى آسمانها و زمین به بیرون رخنه کنید پس رخنه کنید [ولى] جز با [به دست آوردن] تسلطى (قدرتی)رخنه نمىکنید (۳۳)
ترجمه دقیق واژه بِسُلْطَانٍ عربی در پایان آیه با قدرت و نیرویی بزرگ و عظیم است در برخی جاها نیز بعنوان نیروی روشن نیز از آن یاد می شود که قرآن دقیقا این موضوع را با جزئیات آن پیش بینی کرده است زیرا برای فرستادن موشک به فضا نیز انرژی بسیار زیادی صرف می شود مثلا در مورد شاتل فضایی حدود نیم میلیون گالون سوخت مایع مصرف شد تا شاتل بروی مدار گرد نصب شود.در مورد تمامی موشک ها و فضا پیماهایی که به بیرون از جو زمین و فضا نیز فرستاده می شوند این مطلب کاملا صدق می کند و میلیون ها تن انرژی و هزینه صرف انجام گردش انسان در فضا می شود و احتمالا منظور قرآن نیز از نیروی عظیم این قدرت عظیم و تکنولوژی بشر در قرن 21 بوده است.
پرستاری میتواند یکی از راههای قرب به خداوند و دستیابی به کمال انسانی باشد. چنین نگرشی به شغل پرستاری، نشاط و علاقه ویژهای در پرستاران ایجاد میکند. آنان به کار خود، به عنوان وظیفهای الهی ـ انسانی مینگرند. امام خمینی رحمهالله ، در تقویت این نگرش، خطاب به پزشکان و پرستاران میفرماید:
شما متوجه باشید که این شغل را خدای نخواسته آلوده نکنید به جهات مادی، به جهات دنیایی؛ که هم کار کرده باشید و هم اجر الهی نبرده باشید. شما کاری بکنید که این شغل شما الهی باشد، برای خدا باشد. منافات ندارد اینکه برای خدا باشد، لکن به شما هم مثلاً اجری بدهند، اینها منافات با هم ندارد. شما توجه داشته باشید به اینکه با این بیماران خوشرفتاری کنید، کمک کنید آنها را، دلجویی کنید از آنها. اینها افسرده هستند باید دلجویی کنید. این شغل از آن شغلهای بسیار ارزنده است.
در سخنان معصومان علیهمالسلام خدمت به همنوعان، از بهترین عبادتها و ارزشهای انسانی شمرده شده است؛ چنانکه در روایتی از امام صادق علیهالسلام آمده است:
ما قَضی مُسلِمٌ لِمُسلِمٍ حاجةً اِلاّ ناداهُ اللّهُ تبارکَ و تعالی عَلیَّ ثوابُکَ وَلا اَرْضی لَکَ بِدُونِ الجَنّةِ.
هیچ مسلمانی حاجت مسلمان دیگری را روا نمیسازد، مگر اینکه خداوند تبارک و تعالی به او خطاب کند که پاداش تو به عهده من است و کمتر از بهشت برایت نمیپسندم.
تنها کسانی میتوانند به شغل پرستاری و مراقبت از بیماران بپردازند که از انگیزه بالا، قدرت تحمل، دلسوزی و بردباری بهرهمند باشند. اینگونه افراد، در ضمیر پاک نیک فطرتان جامعه جای دارند و محبوبیت اجتماعی بالایی مییابند؛ زیرا همگان میدانند که پاداشهای مادی نمیتواند جبران کار طاقتفرسای پرستاران باشد، بلکه باید اجر واقعی خویش را از خداوند دریافت کنند. مردم نیز از باب «مَن لَم یَشکُرِ المَخلوقَ لَم یَشکُرِ الخالِقَ»، زحمتها و تلاشهای بیمنت آنان را ارج مینهند. بزرگداشت و ارجگذاری مقام پرستار، خود بیانگر ارزش اجتماعی و جایگاه والای شغل پرستاری است.
پیامبر گرامی اسلام صلیاللهعلیهوآله ارج و بهای پرستاری را در ضمن روایتی چنین بیان میفرماید:
مَن قامَ عَلی مَریضٍ یَوما وَ لَیْلَةً بَعَثَهُ اللّهُ مَعَ اِبراهیمَ الخَلیلِ علیهالسلام فجادَ عَلَی الصِّراطِ کَالْبَرْقِ اللاّمِعِ وَ مَن سَعی لِمَریضٍ فی حاجَةٍ فَقَضاها خَرَجَ مِنْ ذُنوبِهِ کَیَومٍ وَلَدَتْهُ اُمُّهُ.
کسی که یک روز و یک شب پرستاری بیماری را به عهده بگیرد، خداوند او را با ابراهیم خلیل علیهالسلام محشور میکند.
پس همچون درخشش برقی از صراط عبور میکند و کسی که در برطرف کردن نیازهای مریض تلاش کند و نیازهای او را برآورد، همانند روزی که از مادر متولد شده است، از گناهان پاک میشود.
پیام متن:
1. تقوت انگیزه الهی و معنوی در پرستاران.
2. ارزش معنوی و اخروی کمک به بیماران.
پرستاری در سیره پیشوایان معصوم علیهمالسلام
اهتمام پیامبران و اولیای معصوم علیهمالسلام به امر پرستاری، نشان از اهمیت و شرافت این شغل دارد. پرستاری نزد خداوند متعال، ارزشمند است و پرستاران محبوب و مقدسند.
برپا کردن چادر پرستاری در مسجد پیامبر، توجه و تلاش ویژه آن بزرگوار را نسبت به این وظیفه مقدس نشان میدهد. در اینباره آمده است: بعد از جریان جنگ احد، مردم در مسجد به مداوای مجروحان جنگ و پرستاری از آنان میپرداختند.
در سیره ابن هشام آمده است که:
یکی از اصحاب خاص پیامبر اکرم، به نام سعد بن معاذ را که جراحت سختی در جنگ خندق برداشته بود، به دستور حضرت در مسجد در خیمه زنی از قبیله اَسلَمْ که به او «رُفیده» میگفتند، قرار دادند و رفیده در این خیمه مجروحان جنگ را مداوا میکرد و به پرستاری و مراقبت از آنان میپرداخت.
این عمل پسندیده، در سیره پیامبران الهی نیز دیده میشود؛ چنانکه پرستاری پیوسته حضرت یوسف از بیماران در زندان، محبوبیت او را بین زندانیان سبب شده بود و به این خاطر، از او به عنوان فردی نیکوکار و محسن یاد میکردند.
در مورد پرستاری پیامبر گرامی اسلام از بیماران، روایتهایی در تاریخ اسلام دیده میشود. یکی از این موارد را علامه مجلسی از حضرت علی علیهالسلام چنین نقل میکند:
شبی تب وجودم را فرا گرفت و خواب را از من ربود. بدین جهت، رسول خدا نیز تا صبح بیدار بود و شب را بین من و نماز تقسیم میکرد. پس از نماز، نزد من میآمد و جویای حال من میشد و با نگاه کردن به من از وضعیت بیماریام اطلاع مییافت و شیوه پیامبر تا طلوع صبح این چنین بود. پس از آنکه حضرت با اصحاب نماز گزاردند، در حق من دعا کردند که خدایا، علی را شفا ده و سلامتی بخش که به خاطر بیماریاش تا صبح نخوابیدم!
این شیوه پسندیده حضرت حتی در حق دوستان دیگرش نیز به خوبی نمایان است. آمده است که سعدبن معاذ که از بزرگان اصحاب پیامبر خداست و برای حفظ اسلام تلاشهای بسیاری کرده است، بعد از آنکه در جنگ خندق جراحت سختی برداشت، پیامبر خدا فرمان داد تا خیمهای در مسجد زدند و خود مراقبتهای درمانی و پرستاری از وی را عهدهدار شد.
پرستاری حضرت علی علیهالسلام از فاطمه زهرا علیهاالسلام پس از بیماری ایشان، سزاوار تحسین و توجه است.
حضرت علی علیهالسلام خود عهدهدار پرستاری از فاطمه علیهاالسلام بود و اسماء دختر عُمَیس، ایشان را یاری میداد.
البته پرستاری حضرت زهرا و زینب کبری علیهاالسلام نیز میتواند الگوی مناسبی برای تمام پرستاران میهن اسلامی باشد. در تاریخ جنگ احد آمده است:
در این جنگ دندان پیامبر اسلام شکست و کلاهخود بر سر ایشان زخم وارد کرد. در آن هنگام، فاطمه خون جراحت پیامبر را میشست و علی ابن ابیطالب با سپر آب میآورد. چون فاطمه دید خون بند نمیآید، تکه حصیری را سوزاند و خاکستر آن را روی زخم گذارد تا خون بند آید.
امام زینالعابدین علیهالسلام نیز درباره حضرت زینب کبری علیهاالسلام ، دست پرورده مکتب انسانساز مادر، چنین نقل میکند: «شبی که فردای آن پدرم به شهادت رسید، من نشسته بودم و عمهام زینب در نزد من بود و از من بهگونهای نیکو پرستاری میکرد».
این سیرههای عملی، بیانگر ارزش والای پرستاری است. امام خمینی رحمهالله نیز در اینباره فرمود:
این شغل پرستاری از شغلهای بسیار شریفی است که اگر چنانچه انسان با وظایف انسانی و شرعی خودش بکند، این یک عبادتی است که در فراز عبادتهای درجه اول است. پرستاری از بیمار امر بسیار مشکلی است، لکن خیلی ارزشمند است. [اگر [انسان با یک بیمار به طور محبت، به طور برادری، به طور خواهری مراعات احوال او را بکند و این برای انجام یک وظیفه انسانی ـ الهی باشد، از عباداتِ بسیار ارزشمند است.
پیام متن:
نمونههایی از پرستاری در سیره پیامبران، ائمه معصومین علیهمالسلام و حضرت زینب علیهاالسلام .
آثار نیک و زیبای پرستاری
پرستاران با مراقبت از بیماران، خرسندی آنان را فراهم میآورند و در سایه به دست آوردن رضایت آنان، خشنودی خداوند را برای خویش رقم میزنند. از سوی دیگر لذت کمک به دیگران، در فطرت پاک انسانها به ودیعت نهاده شده است. آنگاه که پرستار رنج و اندوه مریض را به شادی و نشاط مبدل میسازد و لبخند شادمانی و طراوت را بر گوشه لبان او میبیند، خود نیز شاد و مسرور میشود و همه سختیها و زحمتهایی را که در این مسیر به جان خریده است، از یاد میبرد. بدین ترتیب، رابطهای صمیمانه و دوسویه همراه با مهر و محبت بین پرستار و بیمار ایجاد میشود. راز این محبوبیت را میتوان از سخن ارزشمند پیامبر اسلام دریافت:
جُبِلَتِ القُلُوبُ عَلی حُبِّ مَن اَحْسَنَ اِلَیْها وَ بُغْضِ مَنْ اَساءَ اِلَیْها.
طبیعت قلبها، بر محبت و دوستی کسی که به آدمی احسان و نیکی میکند و بغض و دشمنی کسی که به انسان بدی روا میدارد، نهاده شده است.
این نیکوکاری افزون بر محبوبیت اجتماعی، رضایت الهی را نیز در پی خواهد داشت؛ چرا که قرآن کریم نیز به صراحت میگوید: «وَ أَحْسِنُوا إِنَّ اللّهَ یُحِبُّ الْمُحْسِنینَ؛ و نیکی کنید که خداوند نیکوکاران را دوست میدارد». (بقره: 195)
حرفه پرستاری، آثار ارزندهای بر شخصیت فرد پرستار بر جا میگذارد. پرستار با پذیرش کارهای راحت و دشوار یک بیمار، در حقیقت خودخواهی را در خویش از بین میبرد و دگرخواهی و نوع دوستی را در وجود خویش نهادینه میکند. پذیرش کارهای مربوط به بیماران، روحیه فروتنی و نرمخویی را در او افزایش میدهد و خودبینی را از وی دور میسازد. پرستار بر اساس تعهد و مسئولیتش در برابر بیمار، با او که آمیخته با درد و رنج است، مدارا میکند و تمام برخوردهای تند و ناهنجار مریض را که برخاسته از درد است، برمیتابد. این همه، گامی است برای خودسازی و دستیابی به کرامتهای انسانی و رسیدن به قلههای بردباری؛ همان که امیرالمؤمنین علی علیهالسلام آن را بسیار مهم میشمارد و میفرماید: «لاعِزَّ کَالْحِلْمِ؛ هیچ عزتی همانند حلم و بردباری نیست».
پرستار با کمک به بیماران، دعای خیر آنان را بدرقه راهش میسازد و این کلام نورانی حضرت صادق علیهالسلام را رهتوشه خویش میکند که فرمود: «از بیماران خود عیادت کنید و از آنان درخواست دعا کنید؛ زیرا دعای آنان، همانند دعای فرشتگان است.» دعای مستجابی که پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله وعده داده است که هنگام عیادت از مسلمان، نصیب عیادتکننده میشود: «دُعاؤُکَ فیها مُسْتَجابٌ؛ دعای تو در هنگام بیماری مستجاب است».
تأثیر ارزشمند پرستاری از بیمار، در گفتاری شفاف از رسول گرامی اسلام صلیاللهعلیهوآله نیز بیان شده که بسیار شنیدنی است:
مَنْ اَعانَ ضَعیفا فی بَدَنِهِ عَلی اَمرِهِ اَعانَهُ اللّهُ عَلی اَمْرِهِ وَ نَصَبَ لَهُ فیِ الْقیامَةِ مَلائِکَةً یُعینُونَهُ عَلی قَطْعِ تِلْکَ الْاَهْوالِ وَ عُبُورِ تِلکَ الخَنادِقِ مِنَ النّارِ، حتی لا یُصیبَهُ مِنْ دُخانِها وَ عَلی سَمُومِها وَ عَلی عُبُورِ الصِّراطِ اِلَی الجَنَّةِ سالِما امِنا.
هر کس انسانی را که ناتوانی جسمی دارد یاری کند، خداوند او را در کارهایش یاری میدهد و در قیامت فرشتگانی را میگمارد تا او را در پیمودن مسیر هولناک قیامت و عبور از گودالهای آتش کمک کنند، به گونهای که از سموم آن آسیب نبیند و او را از صراط به سوی بهشت با سلامت و امنیت کامل، گذر میدهند.
پیام متن:
ایجاد محبت دوسویه، رضایت الهی، از بین رفتن خودخواهی، تأثیر دعای بیمار بر روان پرستار و کمک فرشتگان در رسیدن آسانتر به بهشت، از فایدهها و آثار مثبت پرستاری است.
وظایف پرستاری
مواظبت از بیمار و رسیدگی به وی، سفارش همه پیشوایان دینی ماست. از این رو، مراقبت پیگیر از بیمار تا شفای کامل آنان، امری بایسته است. همراهی با بیمار در گرفتاریهای طول درمان، افزون بر رفع نیازهای جسمی، شادابی و نشاط روحی وی را نیز تأمین میکند. رها ساختن بیمار و بیتوجهی به او، چه بسا سلامت و حتی زندگی او را با خطر روبهرو میکند. بر این اساس، حضرت صادق علیهالسلام به همسفر و همراه بیمار فرمود:
قُعُودُکَ عِنْدَهُ اَفْضَلُ مِنْ صَلواتِکَ فی الْمَسجِدِ.
نشستن تو نزد بیمار (و مراقبت از او)، بهتر و بالاتر از نماز خواندنت در مسجد است.
تلاش برای برطرف ساختن نیازهای بیماران، پاداش بیشماری نزد خداوند دارد. امام صادق علیهالسلام در کلامی دیگر میفرماید:
مَن سَعی لِمَریضٍ فی حاجةٍ قَضاها اَوْلَمْ یَقضِها، خَرَجَ مِنْ ذنوبِهِ کَیَومٍ وَلَدَتْهُ اُمُّهُ.
کسی که برای رفع نیازهای بیماری تلاش کند، خواه آن درخواست برآورده شود یا نشود، همانند روزی که از مادر متولد شده است، از گناهان پاک میشود.
البته برآوردن خواستههای بیماران، پس از آگاهی کامل از چگونگی آن امکانپذیر است. بنابراین، پرستار باید در رفع نیازهای جسمی، روحی، معنوی و اجتماعی بیمار تلاش کند و خود را به جای او قرار دهد و آنچه را از راحتی و آسایش برای خود میپسندد، در صورت ممکن برای او نیز در نظر بگیرد. حضرت امیر علیهالسلام در سفارش به فرزند گرامیاش فرمود:
یا بُنَّیَّ اِجْعَلْ نَفسَکَ میزانا فیما بَینَکَ وَ بیْنَ غَیرِکَ فَاَحِبِبْ لِغَیْرِکَ ما تُحِبُّ لِنَفسِکَ وَاکْرَهْلهُ ما تَکْرَهُ لَها.
پسرم! خویشتن را معیار و مقیاس قضاوت بین خود و دیگران قرار ده! پس آنچه را برای خود دوست میداری، برای دیگران دوست دار و آنچه را برای خود نمیپسندی، بر دیگران نیز مپسند.
امام خمینی رحمهالله نیز در کلامی زیبا به همین معیار و محور مهم در کارها توجه کرده و فرموده است:
باز عرض میکنم که با بیمار، بسیار با عطوفت باشید. از آن که خادم دم در است تا آن که پزشک است و پرستار رفتار، رفتار خوب و عطوفیتآمیز باشد. گمان کنید که خودتان مریض هستید و در یک مریضخانه رفتهاید، از کارمندان، پزشکان و پرستار آنجا چه توقعی دارید؟ همان توقعی که خود شما از آنها دارید، سایر بیماران هم از شما دارند.
گاهی ممکن است پرستار پس از آگاهی به ذائقه بیمار و غذای مورد علاقه او، به وی کمک کند، در این حال به پاس این کار نیک، پاداشهای اخروی نیز متوجه پرستار میشود؛ چنانکه در روایتی از معصوم علیهمالسلام هم بر این مطلب اشاره شده است:
مَنْ اَطْعَمَ مَریضا شَهْوَتَهُ اَطْعَمَهُ اللّهُ مِنْ ثِمارِ الجَنَّهِ.
کسی که به بیماری بر اساس میل و اشتهایش غذا دهد، خداوند از میوههای بهشتی به او میخوراند.
اینگونه پرستاری، در سیره عملی پیامبر گرامی اسلام صلیاللهعلیهوآله نیز با توجه به روایت امام علی علیهالسلام وجود داشته است که میتواند الگویی مناسب برای پرستاران باشد:
فاطمه، دختر گرامی پیامبر خدا صلیاللهعلیهوآله ، بیمار شد. پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله برای دیدار او آمد و نزد فاطمه نشستند و از حال او سئوال کرد. فاطمه در جواب گفت: من غذایی پاک و گوارا میل دارم.
پیامبر برخاست و از طاقچه اتاق ظرفی از کشمش و نان و کشک و خوشهای انگور آورد و در مقابل فاطمه علیهاالسلام نهاد.
خواب و استراحت نیز برای بهبودی بیمار بسیار ضروری است. بنابراین، فراهم آوردن محیطی مناسب و آرام و به دور از شلوغی، تأثیری مطلوب بر سلامتی بیماران دارد.
پیام متن:
مراقبت از بیمار، شناخت نیازهای جسمی و روحی و برآوردن آن خواستهها، از وظایف مهم پرستاران است
لَقَد أَرسَلنا رُسُلَنا بِالبَیِّناتِ وَأَنزَلنا مَعَهُمُ الکِتابَ وَالمیزانَ لِیَقومَ النّاسُ بِالقِسطِ ۖ وَأَنزَلنَا الحَدیدَ فیهِ بَأسٌ شَدیدٌ وَمَنافِعُ لِلنّاسِ وَلِیَعلَمَ اللَّهُ مَن یَنصُرُهُ وَرُسُلَهُ بِالغَیبِ ۚ إِنَّ اللَّهَ قَوِیٌّ عَزیزٌ (سورهی مبارکهی حدید، آیهی ۲۵)
ما رسولان خود را با دلایل روشن فرستادیم، و با آنها کتاب (آسمانی) و میزان (شناسایی حق از باطل و قوانین عادلانه) نازل کردیم تا مردم قیام به عدالت کنند؛ و آهن را نازل کردیم که در آن نیروی شدید و منافعی برای مردم است، تا خداوند بداند چه کسی او و رسولانش را یاری میکند بیآنکه او را ببینند؛ خداوند قوی و شکستناپذیر است!
چهارمین آیهی پرکاربرد در بیان رهبر معظم انقلاب با ۲۶ بار تکرار، «آیهی ۲۵ سورهی حدید» است. موضوع محوری که ایشان در این آیه بر آن تکیه میکنند، مسألهی «عدالت و قسط در جامعه» است که به تعبیر ایشان اصلیترین امر مربوط به زندگی مردم است۱
مفردات آیه
حضرت آیتالله خامنهای در بیانات خود مفردات این آیه را اینگونه توضیح میدهند: «بیّنات یعنی حجتهای متقن و غیر قابل تردیدی که پیغمبران ارائه میدهند؛ کتاب، یعنی منشور ادیان در مورد معارف، احکام و اخلاقیات؛ میزان، یعنی آن سنجهها و معیارها»۲
ایشان با توضیح معنای قسط، به تفاوت آن با عدل نیز اشاره میکنند: «قسط چیست؟ قسط یعنی استقرار عدالت اجتماعی در جامعه.»۳ « «قسط» با «عدل» فرق میکند. عدل یک معنای عام است. عدل همان معنای والا و برجستهای است که در زندگی شخصی و عمومی و جسم و جان و سنگ و چوب و همهی حوادث دنیا وجود دارد. یعنی یک موازنهی صحیح. عدل این است. یعنی رفتار صحیح؛ موازنهی صحیح؛ معتدل بودن و به سمت عیب و خروج از حد نرفتن. این، معنای عدل است. لکن قسط، آنطور که انسان میفهمد، همین عدل در مناسبات اجتماعی است. یعنی آن چیزی که ما امروز از آن به «عدالت اجتماعی» تعبیر میکنیم. این، غیر از آن عدل به معنای کلی است. انبیا اگرچه حرکت کلیشان به سمت آن عدالت به معنای کلی است - «بالعدل قامت السموات و الارض»؛ آسمانها هم با همان اعتدال و عدالت و میزان بودن سر پا هستند - اما آن چیزی که فعلاً برای بشر مسأله است و او تشنهی آن است و با کمتر از آن نمیتواند زندگی کند، قسط است. قسط یعنی اینکه عدل، خُرد شود و به شکل عدالت اجتماعی در آید. «لیقوم الناس بالقسط.» انبیا برای این آمدند. »۴ بر این اساس حضرت آیتالله خامنهای قسط را پیاده کردن عدل در اجتماع میدانند.
استقرار عدالت در جامعه، هدف تمامی انبیاء
رهبر معظم انقلاب با استفاده از این آیه مسألهی برقراری عدالت را هدف تمامی انبیا در طول تاریخ ذکر میکنند: «استقرار عدالت، دستور همهی انبیاء الهی است که فرمود ارسال رسل و فرستادن کتابها و این همه تلاشی که انبیاء و پیروان انبیاء انجام دادند، برای این است که: «لیقوم النّاس بالقسط» زندگی مردم، زندگی همراه با قسط باشد.»۵ البته ایشان تصریح میکنند که این هدف، هدفی میانی است و هدف اصلی انبیاء، رستگاری جامعه و ایجاد بستری برای عبودیت خداوند است: «البته شکی نیست که قیام به قسط و همهی آنچه که مربوط به زندگی دنیائی، اجتماعی و فردی افراد است، مقدمهی آن هدف خلقت است: «و ما خلقت الجنّ و الانس الّا لیعبدون»؛ یعنی عبودیت. اصلاً هدف خلقت، عبد خدا شدن است؛ که بالاترین کمالات هم همین عبودیت خداست.»۶
استفاده از قدرت برای پیاده کردن قسط
حضرت آیتالله خامنهای با استفاده از ادامهی این آیهی شریفه که پیرامون «انزال حدید» است، لازمهی پیاده شدن قسط در جامعه را وجود «قدرت» ذکر میکنند: «شما ببینید در همین آیهی کریمهی قرآن که راجع به قسط صحبت میکند و میگوید خدای متعال همهی پیغمبران را فرستاد، «لیقوم النّاس بالقسط»؛ برای اینکه قسط و عدالت را در جامعه مستقر کنند، بلافاصله میفرماید: «و انزلنا الحدید فیه بأس شدید و منافع للنّاس»؛ یعنی پیغمبران علاوه بر اینکه با زبان دعوت سخن میگویند، با بازوان و سرپنجگان قدرتی که مجهز به سلاح هستند و با زورگویان و قدرتطلبان فاسد، معارضه و مبارزه میکنند... د. کسانی که طرفدار عدالت هستند، در مقابل زورگویان و زیادهطلبان و متجاوزان به حقوق انسانها باید خود را به قدرت مجهز کنند.»۷
گسترش عدالت، هدف قیام حسینی و مهدوی
رهبر انقلاب با اشاره به وصیت و سخنان حضرت اباعبدالله علیهالسلام در آستانهی حرکت به سمت کوفه، هدف از این قیام را نیز تحقق عدالت و مقابله با ظلم میدانند: «حرکت امام حسین علیهالسلام برای اقامهی حق و عدل بود ... تمام آثار و گفتار آن بزرگوار و نیز گفتاری که دربارهی آن بزرگوار از معصومین رسیده است، این مطلب را روشن میکند که غرض، اقامهی حق و عدل و دین خدا و ایجاد حاکمیت شریعت و برهم زدن بنیان ظلم و جور و طغیان بوده است.»۸
خانواده ، نهادی است که با وجود تحولات اساسی جامعه، در اهداف و کارکردهای خود ثابت مانده و هنوز در همه جوامع اهمیت اساسی دارد. خانواده، مناسبترین نظام برای تأمین نیازهای روحی و معنوی بشر است و بهترین بستر را برای تأمین امنیت و آرامش روانی اعضا، پرورش نسل جدید، اجتماعی کردن فرزندان و برآورده ساختن نیازهای عاطفی افراد فراهم میآورد. در عصر حاضر، با اثرپذیری از تحولات اجتماعی، صنعتی و علمی، در بیشتر جوامع از جمله ایران، مشکلات متعددی برای خانواده پدید آمده است. اختلاف های خانوادگی، طلاق، فرزندان بیسرپرست و بزهکاری نوجوانان و جوانان، نشان دهنده مشکلات اساسی در خانوادههای ماست. در این مقاله، به این کانون پر از مهر و نیز آسیبشناسی آن میپردازیم.و ویؤگی های آن را از دیدگاه قرآن بیان می کمنیم .
خانواده از ابتدای تاریخ تاکنون، به عنون اصلیترین نهاد اجتماعی، زیربنای جوامع و خاستگاه فرهنگها، تمدنها و تاریخ بشر بوده است. پرداختن به این بنای مقدس و بنیادین و هدایت آن به جایگاه واقعی اش، همواره سبب اصلاح خانواده بزرگ انسانی و غفلت از آن، موجب دور شدن بشر از حیات حقیقی و سقوط به ورطه نابودی بوده است. اسلام به عنوان مکتبی انسانساز، بیشترین توجه را به والایی خانواده دارد. از این رو، این نهاد مقدس را کانون تربیت میشمرد. نیکبختی و بدبختی جامعه انسانی را نیز به صلاح و فساد این بنا وابسته میداند و هدف از تشکیل خانواده را تأمین نیازهای عاطفی و معنوی انسان از جمله دستیابی به آرامش برمیشمارد.
واژه ی بیت به معنای خانه ، هفتاد و یک بار با مشتقات آن در صیغه های بیت و جمع آن بیوت در قرآن کریم آمده است . این کلمات در دوازده مورد با مصداق بیت الله، یعنی کعبه (خانه خدا ) ، دو مورد برای بیت عتیق ، دومورد بیت معمور و باقی به معنای خانه همان محیط مخصوص زندگی خانواده ، آمده است .
با نظر به آیات الهی و پرداختن آیات متعددی در قرآن به کلمه بیت ، چنین به دست می آید که این مکان مسقف محدود که محل اجتماع و زیست جمعی بشر و اولین محیط رشد و پرورش است ، مورد عنایت حق بوده و بر حسب کارایی وجایگاهش درحیات انسانی ، از اهمیت بسزایی برخوردار است . د راینجا به بعضی از این موارد اشاره می شود :
اولین کارکرد خانه ، تامین آرامش جسم و تسکین جان اعضای آن است که البته مرهون امنیت همه جانبه ی این محیط برای اعضاست . فضای محدود و امن خانه ، حریمی برای ابراز احساسات بیان اسرار ، ارضای غرایز و تامین نیازهای جسمی و روحی انسان است . این سکونت و امنیت را خداوند به خود نسبت می دهد و می فرماید : و الله جعل لکم من بیوتکم سکنا : خداوند از خانه های شما محل سکونت و آرامش برایتان قرار داد.[1] واژه سکن به معنای هر چیزی است که انسان به وسیله ی آن تسکین یابد .[2] انسان علاوه بر نیاز به سکونت در خانه ، به محلی برای تسکین آلام روحی ، رها شدن از برخی قیودات اجتماعی ، استراحت به نحو دلخواه ، خلوت کردن و راز و نیاز با خدا و محرمان نیاز دارد . اگر خانه تامین کننده این نیازها نباشد ، مسکن نخواهد بود.
واذکرن ما یتلی فی بیوتکن من آیات الله و الحکمه
به یاد آورید آنچه در خانه هایتان از آیات و حکمت تلاوت شده است.3
آیه خطاب به همسران پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله وسلم) است و نکاتی از آن برداشت می شود :
فضایلی که از خانه و خانواده نصیب انسان می شود ، ارزشمند است و باید برای به کار گیری در زندگی حفظ شود .
خانواده ی پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) الگوئی برای همه خانواده ها است ؛ لذا باید بیش از دیگران مراقب امتثال اوامر الهی باشند . هر فرد باید حافظ شئون ، موقعیت و آبروی خانواده خود باشد .
محیط آرام و مانوس خانه ، آن را مکانی مورد احترام و عنایت قرار داده است ؛ اما چنان چه این محل معبدی برای بندگی و ذکر حق واقع شود ، خداوند آن را رفیع وعظیم می گرداند ، چنانکه خطاب به رسول گرامیش می فرماید : فی بیوت اذن الله ان ترفع و یذکر فیها اسمه یسبح له فیها بالغدو والاصال[3]
رفعت و علو حقیقی خاص خداوند متعال است ؛ خانه ای که مسجد خداوند ومحل تسبیح اوباشد،نیز عظیم و رفیع است .
آنچه از آیه فوق و تفسیر مرحوم علامه طباطبائی (المیزان) استفاده می شود ، این است که اگر خانه از هر پلیدی و لوثی منزه بماند و به ذکر خدا و عبادت او مزین شود ، رفعت می یابد و از یک چهار دیواری سرد و بی روح خارج می شود و هر چه صبغه ی الهی و معنویش بیشتر شود ، مقامی رفیع تر که مصداق کامل آن کعبه، خانه ی خدااست .[4]
فاذا دخلتم بیوتا فسلموا علی انفسکم تحیه من عندالله مبارکه طیبه[5]
مقصود از سلام کردن بر خود ، سلام بر اهل خانه است و اگر در اینجا نفرمود : بر اهل آن سلام کنید ، خواست یگانگی مسلمانان با یکدیگر را برساند ؛ چون همه انسانند وخدا همه را از یک مرد و زن خلق کرده است. علاوه بر این،همه مومنندوایمان،ایشان را جمع کرده،چون قوی تر از وهم و هر عامل دیگری برای یگانگی است .خداوند می فرماید : بر اهل خانه سلام کنید ؛ از آنجا که سلام بیان تحیتی مبارک از نزد پروردگار است ، عالی ترین ایجاد رابطه میان اعضای خانواده آن است که با تحیت و سلام بر یکدیگر برخورد کنند و یاد خدا میان آنان باشد . این رابطه قدسی اگر درخانه برقرار شود ، به طور قطع به جامعه نیز کشانده خواهد شد .پس حقیقت سلام ، گسترش امنیت و سلامتی در میان انسان هاست .
از نظر قرآن ، خانه در مقام و جایگاه بالایی قرار دارد ؛ به قدری که حفظ حریم آن بر همگان توصیه شده است . خداوند متعال می فرماید : یا ایها الذین امنوا لا تدخلوا بیوتا غیر بیوتکم حتی تستانسوا و تسلموا[6]
حصر در آیه مذکور به این معناست که خداوند ورود به خانه ی غیر را بدون اذن و سلام ممنوع می کند . حرمت این حریم را مقدس می دارد و ضرورت حاکمیت یک فرهنگ صحیح و صمیمی را در برخورد با اهل خانه بیان می کند و می آموزد که اهل بیت باید درروابط با یکدیگر ، علاوه بر رعایت همه ی شئون انسانی در برخوردشان ، از راه تکلم که نزدیک ترین و شایع ترین ارتباط است ، نیز این یگانگی را بیان کنند و سلام واژه ای است که این پیام را دارد ؛ علاوه بر آنکه آرزوی سلامت و امنیت از جانب سلام کننده را ابلاغ می کند . از عدی بن ثبات روایت است : زنی انصاریه به نزد رسول الله (صلی الله علیه وآله وسلم) آمد و عرض کرد : من درخانه خویش گاه گاه در شرایطی هستم که نمی خواهم هیچ کس مرا ببیند ، در این حال اگر پدر ، فرزند یا مردی از خویشان من وارد شوند ، چه کنم ؟ در جواب، آیه فوق فرو فرستاده شد
تستانسوا یعنی تستاذنوا گفته شده است که استیناس طلب انس است[7] و به این معنی است که در هیچ خانه ای که ملک شما نیست وارد نشوید تا مطمئن شوید فردی در آن است و آنگاه اجازه بخواهید . ابن عباس گفت : در این آیه تقدیم و تاخر است ؛ یعنی حتی تسلموا و تستاذنوا ، یعنی حتی تقولوا السلام علیکم ، ادخل ؛ سلام مستحب است و استیذان واجب [8] در آیه 28 از سوره ی میارکه ی نور نیز ، ورود به هر خانه ای مشروط به اجازه یافتن از سوی صاحب خانه شده است . فان لم تجدوا فیها احداً فلا تدخلو ها حتی یوذن لکم [9] اگر درخانه کسی را نیافتید ، تا اجازه دریافت نکرده اید ، واردنشوید .
علاوه بر این حکم عمومی ، در آیه 53 از سوره احزاب نیز ورود به خانه پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) بدون اذن منع شده است : یا ایها الذین امنوا لا تدخلوا بیوت النبی الا ان یوذن لکم
ای ایمان آورندگان به خانه پیامبرواردنشوید مگر آنکه به شما اجازه دهد.
نوزاد، نخستین تعامل خود با محیط را در خانواده آغاز میکند. در این کانون اولیه، نخستین اثرگذاری و اثرپذیری آغاز میشود و کودک اندک اندک در فرآیند رشداجتماعی قرار میگیرد. به نظر روانشناسان، سالهای اولیه کودکی، در رشد شخصیت و آینده او نقشی بسزا دارد. بیشتر شناختهای کودک از خود، اطرافیان و محیط نیز در این دوران شکل میگیرد. میزان سلامت جسمانی و روانی کودک، بسته به ارتباطی است که خانواده با وی دارد و اینکه تا چه حد تلاش میکند نیازهای او را برآورده سازد. کودکانی که در این سالها از نظر عاطفی و امنیتی در خانواده تأمین نمیشوند، به انواع سختیها دچار میگردند. مشکل این کودکان، بیشتر با شیطنتها، دروغگوییها و حرف نشنیدنهای ساده آغاز میشود و با توجه به وضع نابسامان خانواده، به بزهکاریها و جنایتهای دوران بزرگسالی میانجامد.
بهترین راه اثبات امامت امام علی(ع) برای اهل سنت، تمسک به قرآن و روایاتی که در توضیح آنها در کتب خودشان نقل شده است، می باشد و البته بدیهی است که انسان باید حقیقت جو باشد تا به توجیهات ناصواب و غیر عقلانی متوسل نشود و چشم را به روی حقیقت نبندد.
در قرآن مجید آیات فراوانی است که با استفاده از احادیثی که از پیامبر اکرم (ص) در شأن نزول آنها وارد شده است، امامت امام علی (ع) را اثبات می نمایند.
به آیاتی چند توجه فرمایید:
1. آیه تبلیغ: «یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک...[i]» که طبق روایات معتبر از اهل سنت در جریان غدیر خم نازل شده است و در این روز تاریخی پیامبر(ص) با اعلام ولایت و جانشینی حضرت علی(ع) رسالت خود را تکمیل فرمود.
2. آیه ولایت: «انما ولیکم الله و رسوله و الذین امنوا الذین یقیمون الصلاة...[ii]» که ولایت حضرت علی (ع)[iii] در کنار ولایت خدا و رسول(ص) قرار داده شده است.
3. آیه اولی الامر: یا ایها الذین امنوا اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم...[iv]» که اطاعت از اولی الامر را به نحو مطلق واجب کرده است، و از این الزام مطلق بدست می آید که امام باید معصوم باشد لذا غیر از حضرت علی(ع) که از عصمت برخوردار نیست، نمی تواند امام باشد. علاوه روایاتی که از کتب اهل سنت در ذیل این آیه به معرفی حضرت علی(ع) به عنوان امام و جانشین پیامبر (ع) پرداخته است، بیش ار اندازه است .
4. آیه صادقین: یا ایها الذین امنوا اتقوا الله و کونوا مع الصادقین...[v]» که می فرماید: ای اهل ایمان، تقوا داشته و با صادقین باشید و در روایات بیان شده است که: منظور از صادقین حضرت علی(ع) و اهل بیت پیامبر(ص) می باشند.
تمسک به قرآن و روایاتی که در توضیح آنها در کتب اهل سنت نقل شده است، بهترین راه برای اثبات امامت امام علی(ع) برای اهل سنت می باشد. در این راستا باید ببینید دلالت و مفاد آیه چیست و برای فهم مفاد و مدلول آیات، توجه به قرائن لفظیه و حالیه و روایاتی که شان نزول، تفسیر، مصداق آیات را بیان می کنند، از اهمیت ویژه ای برخوردارند.
در قرآن مجید آیات فراوانی داریم که به بیان و اثبات امامت حضرت علی (ع) و دیگر ائمه طاهرین دلالت دارد. و البته دلالت این آیات[1] با توجه به احادیث بسیار زیاد (متواتر) است که از رسول گرامی اسلام در شأن نزول این آیات وارد شده است. احادیثی که مورد قبول شیعه و سنی است، ما در اینجا به چند آیه اشاره می کنیم[2]:
1. آیه تبلیغ: ای پیامبر! آنچه را از سوی پروردگارت نازل شده است به طور کامل (به مردم) برسان، و اگر انجام ندهی، رسالت او را انجام نداده ای، و خداوند تو را از (خطرهای احتمالی) مردم نگاه می دارد، و خداوند جمعیت کافران لجوج را هدایت نمی کند»[3].
خداوند متعال پیامبرش را با شدت هر چه تمامتر امر فرمود که رسالت خود را ابلاغ نماید و طبق روایات، پیامبر اکرم (ص) به دنبال نزول این آیه، در جایی به نام غدیر خم، حضرت علی(ع) را به جانشینی خود برگزید.[4]
جریان غدیر در سال آخر عمر پیامبر اکرم (ص) در حجة الوداع اتفاق افتاد و آن حضرت، با بیان «... من کنت مولاه فهذا علی مولاه...» یعنی …هر کس من مولای او هستم علی مولای اوست و...، به امامت علی بن ابیطالب تصریح فرمود و رسالت خود را ابلاغ فرمود.
این واقعه توسط عده ی زیادی(110 نفر) از صحابه[5] پیامبر اکرم(ص) و همچنین از 84 نفر از تابعین و 36 نفر از دانشمندان و مؤلفین، نقل شده است. علامه امینی با مدارک و دلایل محکم از منابع معروف اسلامی(اهل سنت و شیعه)، در کتاب شریف الغدیر تمامی این نقل ها را آورده است.
2. آیه ولایت: «ولی و سرپرست شما تنها خداست و پیامبر او، و آنها که ایمان آورده اند و نماز را به پا می دارند و در حال رکوع زکات می پردازند[6]».
بسیاری از مفسران و محدثان گفته اند که این آیه در شأن علی (ع) نازل شده است.
«سیوطی» از دانشمندان اهل سنت در تفسیر «الدر المنثور» در ذیل این آیه از «ابن عباس» نقل می کند که: «علی (ع) در حال رکوع نماز بود که سائلی تقاضای کمک کرد و آن حضرت انگشترش را به او صدقه داد، پیامبر (ص) از سائل پرسید: چه کسی این انگشتر را به تو صدقه داد؟ سائل به حضرت علی (ع) اشاره کرد و گفت: آن مرد که در حال رکوع است»، در این هنگام این آیه نازل شد.[7]
همچنین از دانشمندان اهل سنت «واحدی[8]» و «زمخشری[9]» این روایت را نقل کرده و تصریح کرده اند که آیه «انما و لیکم الله ...» درباره حضرت علی (ع) نازل شده است.
فخر رازی در تفسیر خود از عبدالله بن سلام نقل می کند، هنگامی که این آیه نازل شد، من به رسول خدا (ص) عرض کردم که با چشم خود دیدم که علی(ع) انگشترش را در حال رکوع به نیازمندی صدقه داد به همین دلیل ما ولایت او را می پذیریم! وی همچنین روایت دیگری نظیر همین روایت را از ابوذر در شأن نزول این آیه نقل می کند.[10]
طبری نیز در تفسیر خود روایات متعددی در ذیل این آیه و شأن نزول آن نقل می کند که اکثر آنها می گویند: درباره حضرت علی(ع) نازل شده است.[11]
مرحوم علامه امینی (ره) در کتاب الغدیر، نزول این آیه درباره حضرت علی را با روایاتی از حدود بیست کتاب معتبر از کتاب های اهل سنت، با ذکر دقیق مدارک و منابع آن، نقل کرده است.[12]
در این آیه، ولایت حضرت علی(ع) در ردیف ولایت خدا و پیامبر(ص) قرار داده شد.
3. آیه اولی الامر: «ای کسانی که ایمان آورده اید اطاعت کنید خدا را و اطاعت کنید رسول خدا (ص) و اولی الامر از خودتان را[13]».
از سویی دانشمندان[14] گفته اند که آیه اولی الامر درباره حضرت علی (ع) نازل شده است.
مثلا «حاکم حسکانی» حنفی نیشابوری (مفسر معروف اهل سنت) در ذیل این آیه پنج حدیث نقل کرده که در همه آنها عنوان «اولی الامر» بر علی (ع) تطبیق شده است.[15]
در تفسیر «البحر المحیط» نوشته «ابوحیان اندلسی مغربی» در میان اقوالی که درباره اولی الامر نقل کرده از مقاتل و میمون و کلبی (سه نفر از مفسران) نقل می کند که منظور از آن، ائمه اهل بیت (ع) هستند.[16]
«ابوبکر بن مؤمن شیرازی» (از علمای اهل سنت) در رساله «اعتقاد» از ابن عباس نقل می کند که آیه فوق درباره حضرت علی (ع) نازل شده است.[17]
از سویی دیگر در این آیه شریفه با سبک و سیاق واحد و عدم تکرار لفظ (اطیعوا)، اطاعت خدا و رسول و اولی الامر واجب شده است و از این جهت اولی الامر معصوم است (و الا دستور به اطاعت از آنها به نحو اطلاق معنی نداشت) همانطوریکه خدا و پیامبرش معصومند. و طبق آنچه در روایات آمده، معصومین منحصر در امامان شیعه اند.
آنچه بیان شد تنها بخشی از احادیثی بود که از کتب اهل سنت و راویان مورد قبول آنان و همچنین از کتب شیعه تنها درباره سه آیه، از آیاتی که درباره ولایت و امامت حضرت علی (ع) نازل شده است بیان گردیده و پیرامون این آیات و آیات دیگر نکات قابل توجه دیگری در میان کتب اهل سنت وجود دارد که برای اطلاع بیشتر باید به کتاب های معتبر مراجعه کرد.
غیر از این سه آیه که به صورت مختصر ذکر شد، آیات دیگری نظیر: آیه صادقین: «یا ایها الذین امنوا اتقوا الله و کونوا مع الصادقین[18]»و آیه قربی: «قل لا اسئلکم علیه اجراً الا المودة فی القربی[19]» نیز مستقیماً به ولایت و امامت حضرت علی (ع) و دیگر ائمه پرداخته است که در روایات پیامبر اکرم که در کتاب های اهل سنت و شیعه نقل شده، آمده است.
علاوه بر این آیات، آیات دیگری، بازگو کننده ی فضیلتی از فضیلت های حضرت علی (ع) و برتری آن حضرت بر سایر صحابه و یاران و نزدیکان پیامبر اکرم(ص) است. حال با استناد به حکم عقل که تقدیم «مرجوح» بر «ارجح» را قبیح می شمارد، می توان نتیجه گرفت که امامت و جانشینی پیامبر اکرم (ص) حق حضرت علی (ع) است.
برای مطالعه بیشتر می توانید به تفسیر پیام قرآن، زیر نظر آیت الله مکارم شیرازی، جلد 9 (امامت و ولایت در قرآن مجید، صفحه 177 به بعد) مراجعه فرمایید.
ذوالقرنین
«ذوالقرنین» پادشاهی نیکوکار بود که خداوند در زمین به او قدرتی بسیار داده بود و اسباب و لوازم حکومت و پیروزی را برایش فراهم کرده بود. او حاکمی نیرومند و عادل بود. فهمیده و دوراندیش بود و در سرزمین به آبادانی و عمران میپرداخت. او مملکت را به رشد و ترقی میرساند و مردم را به امنیت و آسایش. با مردم رفتاری نیکو و مهربانانه داشت و به همین خاطر بود که مردم نیز او را از خود میدانستند و از او پیروی و اطاعت مینمودند.
وَیَسْأَلُونَکَ عَن ذِی الْقَرْنَیْنِ قُلْ سَأَتْلُو عَلَیْکُم مِّنْهُ ذِکْرًا ﴿۸۳﴾ إِنَّا مَکَّنَّا لَهُ فِی الْأَرْضِ وَآتَیْنَاهُ مِن کُلِّ شَیْءٍ سَبَبًا ﴿۸۴﴾ فَأَتْبَعَ سَبَبًا ﴿۸۵﴾
حَتَّى إِذَا بَلَغَ مَغْرِبَ الشَّمْسِ وَجَدَهَا تَغْرُبُ فِی عَیْنٍ حَمِئَةٍ وَوَجَدَ عِندَهَا قَوْمًا قُلْنَا یَا ذَا الْقَرْنَیْنِ إِمَّا أَن تُعَذِّبَ وَإِمَّا أَن تَتَّخِذَ فِیهِمْ حُسْنًا ﴿۸۶﴾ قَالَ أَمَّا مَن ظَلَمَ فَسَوْفَ نُعَذِّبُهُ ثُمَّ یُرَدُّ إِلَى رَبِّهِ فَیُعَذِّبُهُ عَذَابًا نُّکْرًا ﴿۸۷﴾ وَأَمَّا مَنْ آمَنَ وَعَمِلَ صَالِحًا فَلَهُ جَزَاء الْحُسْنَى وَسَنَقُولُ لَهُ مِنْ أَمْرِنَا یُسْرًا ﴿۸۸﴾ ثُمَّ أَتْبَعَ سَبَبًا ﴿۸۹﴾ حَتَّى إِذَا بَلَغَ مَطْلِعَ الشَّمْسِ وَجَدَهَا تَطْلُعُ عَلَى قَوْمٍ لَّمْ نَجْعَل لَّهُم مِّن دُونِهَا سِتْرًا ﴿۹۰﴾ کَذَلِکَ وَقَدْ أَحَطْنَا بِمَا لَدَیْهِ خُبْرًا ﴿۹۱﴾ ثُمَّ أَتْبَعَ سَبَبًا ﴿۹۲﴾ حَتَّى إِذَا بَلَغَ بَیْنَ السَّدَّیْنِ وَجَدَ مِن دُونِهِمَا قَوْمًا لَّا یَکَادُونَ یَفْقَهُونَ قَوْلًا ﴿۹۳﴾ قَالُوا یَا ذَا الْقَرْنَیْنِ إِنَّ یَأْجُوجَ وَمَأْجُوجَ مُفْسِدُونَ فِی الْأَرْضِ فَهَلْ نَجْعَلُ لَکَ خَرْجًا عَلَى أَن تَجْعَلَ بَیْنَنَا وَبَیْنَهُمْ سَدًّا ﴿۹۴﴾ قَالَ مَا مَکَّنِّی فِیهِ رَبِّی خَیْرٌ فَأَعِینُونِی بِقُوَّةٍ أَجْعَلْ بَیْنَکُمْ وَبَیْنَهُمْ رَدْمًا ﴿۹۵﴾ آتُونِی زُبَرَ الْحَدِیدِ حَتَّى إِذَا سَاوَى بَیْنَ الصَّدَفَیْنِ قَالَ انفُخُوا حَتَّى إِذَا جَعَلَهُ نَارًا قَالَ آتُونِی أُفْرِغْ عَلَیْهِ قِطْرًا ﴿۹۶﴾ فَمَا اسْطَاعُوا أَن یَظْهَرُوهُ وَمَا اسْتَطَاعُوا لَهُ نَقْبًا ﴿۹۷﴾ قَالَ هَذَا رَحْمَةٌ مِّن رَّبِّی فَإِذَا جَاء وَعْدُ رَبِّی جَعَلَهُ دَکَّاء وَکَانَ وَعْدُ رَبِّی حَقًّا ﴿۹۸﴾ (کهف/ ۸۳ ـ ۹۸)
(ای پیامبر، برخی از کفّار به دسیسهی یهودیان) از تو دربارهی (سرگذشت) ذوالقرنین میپرسند؟ بگو: گوشهای از سرگذشت او را برایتان بازگو خواهم کرد. ما به او در زمین قدرت و حکومت دادیم و وسایل هر چیزی را (که برای رسیدن بدان تلاش میکرد) در اختیارش نهادیم. او هم سبب را پیگیری کرد (و از وسایل خداداد استفاده نمود) تا زمانی که به محل غروب خورشید رسید [منظره غروب] خورشید را چنین یافت که در چشمهای گرم و لجن آلود غروب میکند، و نزد آن قومی را یافت [که فساد و ستم میکردند]. گفتیم: ای ذوالقرنین! یا [این قوم را به کیفر فساد و ستمشان] عذاب میکنی و یا در میانشان شیوهای نیک در پیش میگیری. (از راه الهام) به او گفتیم: ای ذوالقرنین! (یکی از دو کار دربارهی ایشان روا دار،) یا آنان را (در صورت ایمان نیاوردن با کشتن) عذاب میدهی و یا این که نسبت بدیشان خوبی میکنی (و درصورت ایمان آوردن از آنان گذشت مینمایی و به ارشاد ایشان همّت میگماری). (ذوالقرنین بدیشان) گفت: اما کسانی که (بر کفر خود بمانند، بدینوسیله به خود) ستم میکنند. آنان را (در دنیا با کشتن) مجازات خواهیم کرد. سپس در آخرت به سوی پروردگارشان برگردانده میشوند و ایشان را به عذاب شدیدی گرفتار خواهد کرد. و امّا کسانی که ایمان بیاورند و کارهای شایسته انجام دهند (در آخرت) پاداش نیکو خواهند داشت و ما هم (در دنیا دستور سهل و سادهای در حق ایشان صادر مینماییم (و تکالیف طاقتفرسا و مالیات سنگینی بر دوششان نمیگذاریم). سپس از این وسیله استفاده کرد (و برای بازگشت راه مشرق را در پیش گرفت). تا وقتی که به محل طلوع خورشید رسید دید که آفتاب بر مردمانی میتابد که برای حفظ خود از آن، ما پوششی (به نام جامه یا سرپناهی به نام خانه) بهرهی ایشان نکرده بودیم. همانگونه (در حق مردمان مشرق زمین رفتار کرد که دربارهی مردمان مغرب زمین رفتار کرده بود) و ما از آنچه داشت و آنچه میکرد، کاملاً مطلع بودیم. سپس (راه شمال را پیش گرفت و) از وسیله (و ابزار ممکن) سود جست. تا آنگاه که به میان دو کوه رسید و در فراسوی آن دو کوه، گروهی را یافت که هیچ سخنی را نمیفهمیدند (مگر با مشقّت زیاد؛ چرا که از نظر فکری عقبمانده و از لحاظ تمدّن در سطح بسیار پایینی بودند و زبان عجیبی داشتند.) (مردمان آنجا، هنگامی که قدرت و امکانات ذوالقرنین را دیدند، بدو) گفتند: ای ذوالقرنین! یأجوج و مأجوج در این سرزمین تباهکارند (و بر ما تاخت میآورند) آیا برای تو هزینهای معین داریم که میان ما و ایشان سد بزرگ و محکمی بسازی؟ (ذوالقرنین) گفت: آنچه پروردگارم از ثروت و قدرت در اختیار من نهاده است بهتر است (از آنچه شما پیشنهاد میکنید. برای اندوختن اموال نیامدهایم). پس مرا با نیرو یاری دهید تا میان شما و ایشان سد بزرگ و محکمی بسازم. (سپس شروع به کار کرد و گفت:) قطعات بزرگ آهن را برای من بیاورید. (آنگاه دستور چیدن آنها را بر روی یکدیگر صادر کرد) تا کاملا میان دو طرف دو کوه را برابر کرد (و شکاف بین آنها را از آهن پر نمود فرمان داد که بالای آن آتش بیفروزند و) گفت: بدان بدمید، تا وقتی که قطعات آهن را سرخ و گداخته کرد (و قطعات به هم جوش خورد، سپس) گفت: مس ذوب شده برای من بیاورید (آن را) بر این (سد) بریزم. (سد به قدری بلند و ستبر شد که حملهوران یأجوج و مأجوج) اصلا نتوانستند از آن بالا روند و به هیچوجه نتوانستند نقبی (سوراخ) در آن ایجاد کنند. (هنگامی که بنای سد به پایان رسید، ذوالقرنین شاکرانه) گفت: این (سد) از مرحمت پروردگار من است (و پا برجا میماند، تا خدا بخواهد) و هرگاه وعدهی خدا فرا رسد (او بخواهد آن را خراب کند) آن را ویران و با زمین یکسان میکند و وعدهی پروردگار من حق (و هنگامهی قیامت حتمی) است.
.
به سوی غروب
درمورد ذوالقرنین گفتهاند که روزی همراه سپاهی بسیار به فراوانی مور و ملخ از مرزهای مملکت خود خارج شد. اما نه برای ظلم و ستم، بلکه برای گسترش عدل و داد و این که اگر در جایی مظلومی را دید، او را کمک کند و اگر ستمگری را دید، او را از ستم باز دارد. او میخواست در روی زمین عدل و داد گسترش یابد و ستم و فقر و بیچارگی را از مردم دور سازد. پس به راهش ادامه داد و رفت و رفت تا این که در هنگام غروب خورشید به اقیانوس اطلس رسید. آنجا که عرب به آن دریای تاریکیها میگفتند و میپنداشتند که خشکی به پایان رسیده و اینجا دیگر انتهای دنیا و کرهی زمین است.
«ذوالقرنین» همراه سپاهش در محل تلاقی یکی از رودخانهها با اقیانوس توقف کردند. در آنجا به دلیل این که محل برخورد دو آب با هم بود از سرعت آب رودخانه کاسته میشد و گیاهان و چوبای سبک و هر آنچه را که آب در مسیر با خود آورده بود، جمع شده بود و برکهای از لجن به وسعت زیاد ایجاد شده بود (و چون در هنگام غروب خورشید بود، فکر میکردند که خورشید دارد وارد لجنزار میشود).
.
سردار پیروز و دادگر
در آنجا مردمان زیادی از رنگها و زبانهای مختلف گرد ذوالقرنی جمع شدند. بعضی از آنها به خداوند ایمان داشتند و بعضی دیگر کافر بودند. آنان همچون انسانهای اولیه زندگی میکردند و در رنج زحمت بهسر میبردند.
همچنان که گفتیم ذوالقرنین به هدف اصلاح و هدایت مردم و نشر عدالت از سرزمین خود خارج شده بود و با این هدف وارد سرزمین آن مردمان شد. وقتی آنان را دید، همگی را جمع کرده و برای آنان فرمانی صادر کرد. مردم آن دیار چون سپاهیان انبوه و قدرت فراوان ذوالقرنین را دیدند، یقین پیدا کردند که میتواند فرامین و دستورات خود را اجرا نماید، زمان ذوالقرنین چنین بود:
«ای مردم! تجاوزکاران و ستمگران و آنانی که قوانین خداوند را رعایت نمیکنند، در این دنیا به وسیلهی ما به شدت تنبیه خواهند شد و در جهان آخرت نیز نزد پروردگار عذاب سختی در انتظارشان است. عذابی که بشر در زندگی خود هیچگاه و در هیچ زمانی آن را درک نکرده و نچشیده است و اما ما با مؤمنان نیکوکار در این دنیا به مهربانی و عطوفت رفتارمیکنیم و در زندگی بر آنان سخت نمیگیریم و با آنان مهربان خواهیم بود.
فرزند عزیزم! این قانون که ذوالقرنین صادر کرد، در وضع و حال آن مردم اثر بسیار مهمی داشت؛ چرا که آنان را به سوی نیکی کشاند، آنها را به راه راست آورد و دگرگونی عظیمی در زندگیشان پدید آورد. ذوالقرنین تنها به این دستور اکتفا کرد. دیگر نه جنگی روی داد و نه خونی بر زمین ریخته شد چون ذوالقرنین هدفش اصلاح بود و مردم هم بلافاصله از او پیروی میکردند.
.
قانون حکومت صالح
قانون، همان قانونی است که روش زندگی و رفتار افراد و جامعه را معین میکند. راههای زندگی کردن انسان را در جامعه منظم و تکلیف و حق هر یک از افراد جامعه را مشخص میسازد. احترام انسان با ایمان نیکوکار باید حفظ شود و حاکم باید با او به خوبی رفتار کند. به او ستم نکند و بر او سخت نگیرد و اما باید جلوی ظلم و ستم انسان ظالم و ستمگر گرفته شود و به او اجازهی ستمگری داده نشود. پس هرگاه در جامعهای انسان نیکوکارپاداش نیکیهایش را دریافت نماید و به او احترام گذاشته شود و انسان ظالم و ستمگر به سزای اعمال ستمگرانهاش برسد، در این موقع است که انسانها به سوی اصلاح و رشد حرکت میکنند و از بذل جان و مال در این راه و استقامت دریغ نمیورزند.
با این حال اگر ترازوی دادگری و عدالت لرزان شود و کفهی ظلم و ستم بر کفهی عدل و داد برتری داشته باشد (سنگینتر باشد) و ستمگران و فاسدان به حاکمان نزدیک و بر آنها نفوذ داشته باشند و اگر مردم عادی و نیکوکاران در زحمت و رنج و مشقت باشند و صدایشان به هیچ جایی نرسد در این موقع است که قدرت حاکم به سختترین عذاب و ابزار فساد و تباهکاری در میان مردم تبدیل میشود و نظام اجتماعی به سوی از هم گسیختگی و سراشیبی سقوط خواهد رفت.
.
«ذوالقرنین» به دنبال دلیل و اسباب
این سلطان مقتدر با این سپاه انبوه و نیرومند و این حکومت عادل تصمیم گرفته است که متوقف نشود، بلکه به راه خود ادامه دهد تا سرزمین را از خیر و برکت پر کند و خداوند به ذوالقرنین امر کرده بود که وسیلهی خیر و صلاح مردم در دنیا باشد و در این مسیر حرکت کند و میبینیم که او در دورترین نقطهی مغرب به سرعت به سوی مشرق حرکت میکند و به دنبال اسباب و امکانات جدید جهت رفاه حال مردم و اصلاح آنان میباشد و در این راه با توکل بر خداوند متعال بر نیروها و امکاناتش میافزاید.
ثُمَّ أَتْبَعَ سَبَبًا ﴿۸۹﴾ حَتَّى إِذَا بَلَغَ مَطْلِعَ الشَّمْسِ وَجَدَهَا تَطْلُعُ عَلَى قَوْمٍ لَّمْ نَجْعَل لَّهُم مِّن دُونِهَا سِتْرًا ﴿۹۰﴾ کَذَلِکَ وَقَدْ أَحَطْنَا بِمَا لَدَیْهِ خُبْرًا ﴿۹۱﴾. (کهف/ ۹۱-۸۹)
سپس از این وسیله استفاده کرد (و برای بازگشت راه مشرق را در پیش گرفت). تا وقتی که به محل طلوع خورشید رسید. دید که آفتاب بر مردمانی میتابد که برای حفظ خود از آن، ما پوششی (به نام جامه یا سرپناهی به نام خانه) بهرهی ایشان نکرده بودیم. همانگونه (در حق مردمان مشرق زمین رفتار کرد که دربارهی مردمان مغرب زمین رفتار کرده بود) و ما از آنچه داشت و آنچه میکرد، کاملاً مطلع بودیم.
ذوالقرنین با سپاه انبوه و قدرتمندش شب و روز حرکت میکرد، دامنهها و درهها را در مینوردید و هیچ پستی و بلندی و کوه و بیابان نمیتوانست حرکت او را کند کند، تا این که به دورترین نقطهی مشرق زمین درقارهی آفریقا رسید درحقیقت آنجا به کلی بیابان بود و هیچ کوه و جنگلی در آن دیده نمیشد به گونهای که آفتاب مستقیم میتابید و هیچ چیز مانع از آن نمیشد. این بود که مردم آنجا در معرض گزش نور سوزن آفتاب بودند.
ذوالقرنین با توکل بر خداوند و با نیروی اندیشه و تدبّر پایههای ایمان به خداوند را در میان آنان محکم کرد و وسایل و اسباب آسایش و راحتی در زندگی را برایشان فراهم نمود. او در سفرهایش به سوی مغرب و مشرق به قبایل و طوایف مختلف از مردم برخورد کرد. به شهرها و روستاهای زیادی سرزد. در این سفرها با اختلاق درست و عادلانهی خود در دل و جان مردم نفوذ کرد. او نمیخواست برمردم ستم براند و اموال مردم را به غارت نمیبرد، مردم را به بند و زنجیر نمیکشید. هدف او دزدی و تاراج نبود، بلکه هدفش تنها هدایت و خیر و صلاح مردم در دنیا و آخرت بود ودر این راه از همهی امکانات کمک میگرفت.
.
بین دو سد
ذوالقرنین وظیفهی خود را که اصلاح بین مردم در غرب و شرق بود، انجام داد و سپس به پایتخت حکومت خودش در یمن بازگشت. او در حالی که پیروزیهای فراوانی به دست آورده بود و سرزمینهای زیادی را فتح کرده بود، با این حال هر چه بیشتر در مقابل پروردگار فروتن میشد. او به جای این که متکبر و مغرور شود و با نیروی فراوانش بر مردم ستم براند، بیش از پیش نرمخو و متواضع میشد؛ چو او معتقد بود که همهی این فتوحات و پیروزیها به یاری خداوند بوده است. پس در مقابل نعمتها و یاری خداوند بزرگ باید سپاسگذار بود نه متکبر و مغرور. در راه قبل از اینکه به سرزمین و وطن خود برسد، خبرهایی به او رسید که در سرزمینی که در میان دو سد واقع شده است، فتنه و آشوب روی داده است و ثروتمندان و زورمندان بر فقیران و مستضعفان ستم میرانند و آنان را به بند و زنجیر کشیدهاند. ستمگران از سرزمینی دیگر آمدهاند و بر سرزمین و مملکت آنان مسلط گشتهاند و اهالی آنجا را در رنج و زحمت انداختهاند.
پس ذوالقرنین چارهای به جز یاری و کمک به آنان ندید. او با خود عهد بست که به یاری آنان بشتابد و تا دفع ظلم و ستم از آنان از پای ننشیند. پس از بازگشت به سرزمین خودش، یمن، منصرف شد و راه جهاد در راه خدا را در پیش گرفت.
.
یأجوج و مأجوج
سرزمینی که گفتیم، در بین دو سد در خاور دور در وسط قارهی آسیا قرار گرفته بود و اهالی آنجا همچون انسانهای نخستین زندگی میکردند هیچ دین و آیین آسمانی به آنها نرسیده بود و در بیخبری کامل قرار داشتند. گروههایی از لشکریان یأجوج و مأجوج در مسیر خود هر چند مدت یک بار بر آنان میتاختند و آنان را مورد ستم و اذیت و آزار قرار میدادند. لشکریان یأجوج و مأجوج به هر جا میرفتند، درآنجا فساد برپا میکردند، ستم میکردند و سرها میبریدند. بعضی مواقع آنقدر قتل و کشتار به راه میانداختند که جوی خون روان میشد و مردم را با این حال رها میکردند و هیچگونه کمک و یاری به آنها نمینمودند. این ستمگریها و وحشیگریهای آنان پی در پی ادامه داشت و اهالی بین دو سد قادر به مقاومت و مقابله با آنان نبودند و نمیتوانستند آنان را از سرزمین و دیار خود برانند.
✏✏ رود ویل نویسنده انگلیسی:
اروپا باید فراموش نکند که مدیون قرآن محمدی است؛ زیرا قرآن بود که آفتاب علم را در اروپا طلوع داد.
✏✏گوته شاعر و نویسنده بزرگ آلمانی:
قرآن اثری است که خواننده در ابتدای امر به موجب سنگینی عبارات آن رمیده میشود و سپس مفتون جاذبه آن و بالاخره بیاختیار مجذوب زیباییهای بیپایان آن میگردد.
✏✏لیسبون دانشمند فرانسوی:
در عظمت و جلال قرآن همین بس که گذشت چهارده قرن از نزول آن نتوانسته کوچکترین خللی در آن ایجاد کند. اسلوب بیان و کلمات قرآن چنان تازه و شیرین است که گویی دیروز پیدا شده است.
✏✏کلارستون نخست وزیر متعصب انگلیس قرآن را به مجلس عوام انگلستان برده و گفت: تا این کتاب( قرآن) باشد سیادت انگلستان درممالک اسلامی محال است.
✏✏جان دیون پورت در کتاب عذر تقصیر به پیشگاه محمد و قرآن مینویسد: قرآن به اندازهای از نقایص مبرا و منزه است که نیازمند کوچکترین تصحیح و اصلاحی نیست، و ممکن است از اول تا به آخر آن خوانده شود بدون آنکه انسان کمترین ناراحتی از آن احساس کند. باز مینویسد:
سالیان دراز کشیشان از خدا بیخبر ما را از پی بردن به حقایق قرآن مقدس و عظمت آورنده آن محمد دور نگهداشتند، اما هر قدر که ما قدم در جاده دانش گذاردهایم، پردههای جهل و تعصب نابجا از بین میرود و بزودی این کتاب توصیف ناپذیر عالم را به خود جذب کرده و تأثیر عمیقی در علم جهان کرده و عاقبت محور افکار مردم جهان میشود.
✏✏دینورت مستشرق:
واجب است اعتراف کنیم که علوم طبیعی و فلکی و فلسفه ریاضیات که در اروپا اوج گرفت، عموماً از برکت تعلیمات قرآن است و ما مدیون مسلمانانیم، بلکه اروپا از این جهت شهری از اسلام است.....
از ابعاد مهم اعجاز قرآن خبردادن از غیب و آینده است ــ آیندهای که گذشت زماندرستی آن را به اثبات میرساند. رسول خدا(ص) فرمودهاند: «کِتابُ اللهِ فیهِ نَبَأُ ما قَبلَکُم وَخَبَرُ ما بَعدَکُم وَ حُکمُ ما بَینَکُم هُوَ الفَصلُ لَیسَ بِالهَزلِ.» (در قرآن، سرگذشت پیشینیان واخبار آیندگان و احکام و مقررات اجتماعی شماست. قرآن میزان تشخیص حق و باطلاست و شوخی نیست.) در قرآن، آیات فراوانی هست که خبر از آینده و حوادث آن دادهاست که ما به برخی از آنها فهرستوار اشاره میکنیم.
ـ خبر از پیروزی در جنگ بدر، با وجود کمی اصحاب پیامبر(ص) و جمعیت کثیردشمنان، در آیة 7 سورة انفال.
ـ خبر از سرنوشتِ دشمنان پیامبر(ص) و خذلان و شکست کسانی که رسول خدا(ص)را مسخره میکردند، در آیات 94 تا 96 سورة حجر.
ـ پیشگویی شکست دشمن نیرومند اسلام در جنگ بدر، در آیة 44 و 45 سورة قمر.
ـ خبر از برتری دایمی پیروان مسیح بر یهودیان تا روز قیامت، در آیة 55 سورة آل عمران.
ـ بشارت به مسلمانان تحت فشار کفار مبنی بر اینکه مخالفان هرگز نمیتوانند زیانیبه آنها برسانند، در آیة 111 سورة آل عمران.
ـ اخبار غیبی دربارة دشمنان پیمانشکن، که نشانی بر صدِ دعوت پیامبر(ص) است،در آیات 7 تا 15 سورة توبه.
ـ پیشگویی درباة جنگ ایران و روم و غلبة پادشاه ایران بر سپاه روم، که در مدت کمتراز ده سال واقع گردید، در آیة 2 و 3 سورة روم.
ـ اخبار غیبی از آیندة اسلام و چیرگی و تسلط این دین بر همة آیینهای عالم، در آیات9 سورة صف و 33 توبه و 28 فتح.
ـ خبر از داخلشدن ابولهب و همسرش در آتش، که خبر از ایماننیاوردن آنها تا آخرعمر نیز هست، در سورة مَسَد.
ـ همة آیاتی که در مقام اخبار با کلمات «سین» و «سوف» آمده است.
حکایت ثقلین
حضرت فاطمة زهرا3 ثقل اصغر و همدوش و همتای قرآن کریم و مبیّن و مفسر آیاتوحی و خود قرآن ناطق و مادر یازده قرآن ناطق است. یکی از اسامی آن حضرت«مُحَدَّثَة» (یعنی کسی که با او حدیث گفته شده) است. از امام صادق(ع) دربارة وجهتسمیة حضرتش به «مُحَدَّثَة» پرسیدند، حضرت فرمودند: «از آن جهت حضرت فاطمهرا 'مُحَدَّثَة` نامیدند که ملایکه از آسمان فرود میآمدند و همان گونه که با حضرت مریمصحبت میکردند، میگفتند: 'یا فاطِمَةُ اِنَّ اللّهَ اصطَفی'کِ وَ طَهَّرَکِ وَ اصطَفی'کِ عَل'ی نِساءِالعالَمینَ یا فاطِمَةُ اُقنُتی لِرَبِّکِ وَ اسجُدی وَ ارکَعی مَعَ الرّاکِعینَ`. ]ای فاطمه، خداوند تو رابرگزیده و پاک و طاهر کرده و بر دیگر زنان برگزیدة جهان برتری داده است. ای فاطمه،در پیشگاه پروردگارت خضوع کن و سجده کن و با رکوعکنندگان رکوع کن.[؛ و بدین سانفاطمه با آنان صحبت میکرد و آنان به او حدیث میگفتند.»
محصول این ارتباط مصحف فاطمه(س) است که در آن، از حلال و حرام بحث نشدهاست، بلکه اخبار آیندة جهان وتمام پادشاهانی را که بر زمین حکومت خواهند کرد و نیزمصیبتهایی را که بر فرزندان آن حضرت در طول زمان وارد خواهد شد در بر دارد. درتاریخ ثبت است که آن حضرت در دیدار با زنان مدینه نیز حوادث و عواقبی را برایجامعة اسلامی پیشبینی کردند که پس از چند سال اتفاق افتاد. روایات شیعه نشانمیدهد که این مصحف در زمانهای مختلف در نزد امامان معصوم: بوده و اکنون نیزنزد حضرت بقیةالله امام زمان (عج) است.
در ابتدا به رابطة حجاب و پوشش اسلامى مىپردازی
م:
حجاب به معناى پرده، حاجب، پوشیدن و پنهان کردن و منع از وصول است.(1)
این واژه تنها به معناى پوشش ظاهرى یا پوشاندن زن نیست و در اصل به مفهوم پنهان شدن از دید مردِ بیگانه است. بدین سبب هر پوششى حجاب نیست.
در قرآن آمده است: «و إذا سألتموهن متاعاً فاْسئلوهن مِن وراءِ حجاب؛(2) چون از زنان پیغمبر متاعى خواستید، از پس پرده بخواهید». این آیه درباره زنان و بیشتر در مورد مسائل سیاسى و اجتماعى است،(3) نه پوشش زن در مقابل نامحرم.
به کارگیرى کلمه حجاب در خصوص پوشش زن اصطلاحى نسبتاً جدید است و همین سبب گردیده بسیارى گمان کنند اسلام خواسته است زن همیشه پشت پرده و در خانه محبوس باشد و بیرون نرود. «ویل دورانت» مىگوید: «این امر مبناى پرده پوشى میان مسلمانان به شمار مىرود».(4) برخى مدّعى شدهاند حجاب به وسیله ایرانیان به مسلمانان و اعراب سرایت کرده، در حالى که آیات مربوط به حجاب، پیش از مسلمان شدن ایرانیان نازل شده است. در عهد جاهلیت همان طور که «ویل دورانت» مىگوید و کتب تفسیر شیعه و سنى تأیید مىکند، اعراب چنین پوششى نداشتند و عادتشان «تبرّج» و خودنمایى بود که اسلام آن را ممنوع ساخت: «ولا تبرجن تبرج الجاهلیّة الاولى؛(5) و زینتهاى خود را مانند زمان جاهلیّت آشکار نکنید.»
آن چه از قدیم به ویژه نزد فقها در بحث نماز و ازدواج رواج داشته، واژه ستر و ساتر به معناى پوشش و وسیله پوشش در مقابل نامحرم بوده است. بنابراین وظیفه پوشش اسلامى بانوان به معناى حبس و در خانه و پستو قرار دادن آنان نیست، در نتیجه عدم مشارکت این گروه عظیم در فعالیتهاى اجتماعى منظور نیست، بلکه این وظیفه بدان معنا است که زن در معاشرت با مردان، بدنش را بپوشاند و به جلوه گرى و خودنمایى نپردازد و مشارکتش در فعالیتها بر اصول انسانى و اسلامى استوار باشد.(6)
ضرورت پوشش اسلامى در قرآن
پوشش اسلامى از احکام ضرورى اسلام است، زیرا نص صریح قرآن بر آن گواهى مىدهد، بنابراین هیچ مسلمانى نمىتواند در ضرورت حجاب تردید کند، زیرا هم قرآن مجید به آن تصریح کرده و هم روایات بسیارى بر وجوب آن گواهى میدهد. به همین جهت فقیهان شیعه و سنى، به اتفاق بر آن فتوا دادهاند. همان طورى که نماز و روزه به دوران خاصى اختصاص ندارد، دستور پوشش نیز، چنین است و ادعاى نو بودن آن، غیر کارشناسانه مىباشد.
خدا در آیه 30 سوره نور نخست به مردان مسلمان و سپس در آیه بعد به زنان مسلمان فرمان مىدهد از چشم چرانى دوری کنند و در رعایت پوشش بدن از نامحرمان کوشا باشند:
«قل للمؤمنین یغضوا من أبصارهم و یحفظوا فروجهم ذلک أزکى لهم انّ اللَّه خبیر بما یصنعون؛ اى پیامبر! به مردان مؤمن بگو: دیدگان خود را فرو خوابانند و عفت پیشه ساخته و دامن خود را از نگاه نامحرمان بپوشانند. این کار براى پاکى و پاکیزگى شان بهتر است و خداوند به آن چه مىکنند آگاه است».
"غضّ" در لغت عرب چنان که مرحوم طبرسى در مجمع البیان(7) و راغب اصفهانى در مفرّدات گفتهاند، به معناى کاستن است و "غض بصر" یعنى کاهش دادن نگاه، نه بستن چشم. البته این که از چه چیز چشمان خود را فرو بندند، ذکر نشده ، اما با توجه به سیاق آیات، به ویژه آیه بعد روشن مىگردد مقصود آن است که خیره خیره زنان نامحرم را تماشا نکنند و از چشم چرانى بپرهیزند.(8)
سپس در آیه بعد مىفرماید: «قل للمؤمنات یغضضنَ من أبصارهن...؛ اى پیامبر! به زنان مؤمن بگو: دیدگان خود را فرو خوابانند و عفت پیشه ساخته، دامن خود را از نگاه بیگانگان بپوشانند و زیور خویش را جز براى شوهران و سایر محارم آشکار نکنند، مگر آن چه پیداست و روسرىهاى خویش را به گریبان اندازند تا سر و گردن و سینه و گوشها پوشیده باشد و پاهایشان را به زمین نکوبند تا آن چه از زینت پنهان مىکنند معلوم شود...».
در این آیه، خداوند در خصوص پوشش بانوان ، آن چه را بر زنان مؤمن لازم است، به دو شکل گسترش مىدهد:
1- پوشاندن سر و گردن.
2- پوشاندن زینتها.
"خمر" جمع خمار و به معناى روسرى است.(9)
"جیوب" از واژه "جیب" به معناى قلب و سینه و گریبان است.(10)
در تفسیر مجمع آمده است: "زنان مدینه اطراف روسرىهاى خود را به پشت سر مىانداختند و سینه و گردن و گوشهاى آنان آشکار مىشد. بر اساس این آیه موظف شدند اطراف روسرىهاى خود را به گریبانها بیندازند تا این مواضع نیز مستور باشد".(11)
فخر رازى یادآور مىشود که خداوند با به کار گرفتن واژههاى "منوب" و "على" که مبالغه در القا را مىرساند، در پى بیان لزوم و وجوب پوشش کامل این نواحى است.(12)
ابن عباس در تفسیر این جمله مىگوید: "یعنى زن مو و سینه و دور گردن و زیر گلوى خود را بپوشاند".(13)
آیه بعدى حجاب:
«یا أیّها النّبى قل لأزواجک و بناتک و نساء المؤمنین یدنین علیهن من جلابیبهن...؛ اى پیامبر! به زنان و دخترانت و به زنان مؤمنان بگو: پوششها (روسرى یا چادر) خود را بر خویش فروتر گیرند. این براى آن که شناخته نگردند و اذیت نشوند، به احتیاط نزدیکتر است و خدا آمرزنده و مهربان است».(14)
در این آیه دو مطلب قابل توجه است:
1- جلباب چیست؟ نزدیک کردن آن یعنى چه؟
2- فلسفه پوشش و حجاب اسلامى.
در مفهوم جلباب اختلاف نظر وجود دارد. آن چه با توجه به کتب لغت و گفتار مفسّران شیعه مانند علامه طباطبایى(15) و فیض کاشانى(16) و اهل سنّت مانند قرطبى(17) صحیحتر به نظر مىرسد، آن است که جلباب، پوشش چادر مانند است، نه روسرى و خمار. از ابن عباس و ابن مسعود روایت شده که منظور عبا است. پس جلباب لباس گشاد و پارچهاى است که همه بدن را بپوشاند؛ مفسّران بزرگ مانند شیخ طوسى و طبرسى گفتهاند: در گذشته نوعی روسرى براى زنان معمول بود: روسرىهاى کوچک که آن را خمار یا مقنعه مىنامیدند و معمولاً در خانه از آن استفاده مىکردند؛ نیز روسرىهاى بزرگ که مخصوص بیرون خانه به شمار مىآمد. زنان با روسرى بزرگ که جلباب خوانده مىشد و از مقنعه بزرگتر و از ردا کوچکتر است و به چادر امروزین شباهت دارد، مو و تمام بدن خود را مىپوشاندند.(18)
نزدیک ساختن جلباب (یدنین علیهن من جلابیبهن)، کنایه از پوشیدن چهره و سر و گردن با آن است،(19) یعنى چنان نباشد که چادر یا روپوشهاى بزرگ مانند مانتو تنها جنبه تشریفاتى و رسمى داشته باشد و همه پیکر را نپوشاند.
قرآن مىفرماید: بانوان با مراقبت جامه شان را بر خود گیرند و آن را رها نکنند تا نشان دهند اهل عفاف و حفظ اند.
فلسفه حجاب زن
براى روشن شدن فلسفه حجاب زن و راز تفاوت آن با پوشش مردان، توجه به مطالب ذیل لازم است:
1- توجه به رابطه پوشش با فرهنگ دینى
بر اساس فرهنگ اسلامى، انسان موجودى است که براى رسیدن به کمال و معنویّت خلق گردیده است. اسلام با تنظیم و تعدیل غرایز به ویژه غریزه جنسى و توجه به هر یک از آنها در حدّ نیاز طبیعى، سبب شکوفایى همه استعدادهاى انسان شده و او را به سوى کمال سوق داده است.
پوشش مناسب براى زن و مرد عامل مهمى در تعدیل و تنظیم این غریزه است.
2- توجه به ساختار فیزیولوژى انسان
نوع پوشش زن و تفاوت آن با لباس مرد رابطهاى مستقیم با تفاوتهاى جسمى و روحى زن و مرد دارد.
در تحقیقات علمى در مورد فیزیولوژى و نیز روانشناسى زن و مرد ثابت شده که مردان نسبت به محرّکهاى چشمىِ شهوتانگیز حساس ترند و چون تأثیر حس بینایى زیادتر است و چشم از فاصله دور و میدان وسیعى قادر به دیدن است، از سوى دیگر ترشّح هورمونها در مرد پیوسته است، مردان به صورتى گسترده تحت تأثیر محرّکهاى شهوانى قرار مىگیرند اما زنان نسبت به حس لمس و درد حساس ترند و به محرّکهاى حسى پاسخ مىدهند. حس لامسه بروز زیادى ندارد و فعالیتش محدود به تماس نزدیک است.
از این گذشته چون هورمونهاى جنسى زن به صورت دورهاى ترشخ مىشوند و به طور متفاوت عمل مىکنند، تأثیر محرّکهاى شهوانى بر زن صورتى بسیار محدود دارد و نسبت به مردان بسیار کمتر است.
استاد مطهری در زمینه وجوب پوشش زنان می فرماید : «اما علت این که در اسلام دستور پوشش، اختصاص به زنان یافته، این است که میل به خود نمایى و خودآرایى مخصوص زنان است. از نظر تصاحب قلبها و دلها مرد شکار است و زن شکارچى، همچنان که از نظر تصاحب جسم و تن، زن شکار است و مرد شکارچى. میل زن به خود آرایى از حس شکارچىگرى او ناشى مىشود. در هیچ جاى دنیا سابقه ندارد که مردان لباسهاى بدن نما و آرایشهاى تحریک کننده به کار برند. این زن است که به حکم طبیعت خاص خود مىخواهد دلبرى کند و مرد را دل باخته و در دام علاقه خود اسیر سازد. بنابراین انحراف تبرّج و برهنگى، از انحرافهاى مخصوص زنان است و دستور پوشش هم براى آنان مقرر گردیده است».(20) به عبارت دیگر: جاذبه و کشش جنسى و زیبایى خاص زنانه و تحریک پذیرى جنس مردانه، یکى از علتهاى این حکم است.
البته این بدان معنا نیست که مردان با هر وضعیتی و با هر نوع پوششی می توانند درون جامعه ظاهر شوند ، بلکه برای آنان نیز محدودیت در نظر گرفته شده ، اما همان گونه که بیان شد در حد پوشش زنان نیست .
با توجه به مطالب فوق مىتوان گفت: حجاب در اسلام از یک مسئله کلّى و اساسى ریشه گرفته است. اسلام مىخواهد انواع لذتهای جنسى (چه بصرى و لمسى و چه نوع دیگر) به محیط خانواده و در چهارچوب شرع و قانون اختصاص یابد و اجتماع تنها براى کار و فعالیت باشد، بر خلاف سیستم غربى که حضور در جامعه را با لذت جویى جنسى به هم مىآمیزد و تعدیل و تنظیم امور جنسى را به هم مىریزد.
اسلام قائل به تفکیک میان این دو محیط است و براى تأمین این هدف، پوشش و حجاب را توصیه کرده، زیرا بى بند و بارى در پوشش به معناى عدم ضابطه در تحریک غریزه و عدم محدودیت در رابطه جنسى است که آثار شوم آن بر کسى پوشیده نیست.
آثار و فواید رعایت حجاب و پوشش دینى
1- بهداشت روانى اجتماع و کاهش هیجانها و التهاب جنسى که سبب کاهش عطش سیر ناپذیر شهوت است.
2- تحکیم روابط خانوادگى و برقرارى صمیمیت کامل زوجین.
با رواج بى حجابى و جلوه گرى زن، جوانان مجرد، ازدواج را نوعى محدودیت و پایان آزادىهاى خود تلقّى مىکنند وافراد متأهل هر روز در مقایسهاى خطرناک میان آن چه دارند و ندارند، قرار مىگیرند. این مقایسهها، هوس را دامن زده و ریشه زندگى را مىسوزاند.
3- استوارى اجتماعى و استیفاى نیروى کار و فعالیّت
دختر و پسرى که در محیط کار و دانشگاه تحریک شهوانى شوند، از تمرکز و کارآیى آنها کاسته مىشود. چیرگی شهوت بر اجتماع سبب هدر رفتن نیروى فکرى و کارى است.
4- بالارفتن ارزش واقعی زن و جبران ضعف جسمانى او
حیا، عفاف و حجاب زن مىتواند در نقش عاطفى او و تأثیرگذارى بر مرد مؤثر باشد. لباس زن سبب تقویت تخیّل و عشق در مرد است و حریم نگه داشتن یکى از وسائل براى حفظ مقام و موقعیّت زن در برابر مرد است.
اسلام حجاب را براى محدودیّت و حبس زن نیاورده، بلکه براى مصونیّت او توصیه کرده ، زیرا اسلام راضى به حبس، رکود و سرکوبى استعدادهاى زن نیست، بلکه با رعایت عفاف و حفظ حریم، اجازه حضور زن را داده امّا از سوء استفاده شهوانى و تجارى منع کرده است.
در واقع حجاب موجب محدودیتِ، مردان هرزه مىباشد که در صدد کام جویىهاى آزاد و بى حد و حصر هستند و مصونیت زنان از دست این گروه از مردان منظور است.